بررسی فصل ششم سریال better call saul / تا قسمت آخر

AMC اعلام کرد که داستانِ حماسیِ ساول گودمن، یا اگر ترجیح می‌دهید جیمی مک گیل، با انتشار فصل ششم به پایان خواهد رسید. این فصلِ سیزده قسمتی در دو بخش منتشر خواهد شد و هفت قسمت اول سریال از 18 آوریل 2022 (۲۹ فروردین ۱۴۰۱) منتشر می‌شود و با شش قسمت پایانی سریال که از 11 جولای 2022 (۲۰ تیر ۱۴۰۱) آغاز می‌شود به اوج رسیده و به پایان می‌رسد. در این مطلب قصد داریم در مورد این سریال خاطره انگیز بیشتر صحبت کنیم، با بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul همراه شما هستیم…دقت کنید این مطلب حاوی اسپویل است!

آموزش مکالمه زبان انگلیسی با بریکینگ بد
برای دیدن ویدیوهای آموزشی بیشتر با کمک سریال بریکینگ بد به صفحه زیر مراجعه فرمایید:

مطالب مرتبط:

بهترین سریال های سال 2022  (جدید)

معرفی شخصیت ها و بازیگران سریال Better Call Saul

داستان کامل سریال Better Call Saul

 مورد انتظارترین سریال های سال 2022

سریال Better Call Saul اسپین-آفی از سری بریکینگ بد می‌باشد که از سال 2015 تاکنون در ۵ فصل و ۵۰ قسمت از شبکه AMC منتشر شده است. از جمله مطرح‌ترین بازیگران این سریال می توان به Bob Odenkirk در نقش جیمی مک گیل، Jonathan Banks در نقش مایک آرمانتراوت، Rhea Seehorn در نقش کیم وکسلر و … اشاره کرد. از زمان نمایش، Better Call Saul بیش از 100 نامزدی از جمله بهترین درام و بازیگر نقش اول مرد در جوایز Emmy به دست آورد که این سریال را از این نظر جزو موفق‌ترین سریال‌های تاریخ تبدیل کرده است.

خلاصه داستان Better Call Saul

داستان سریال Better Call Saul در مورد ساول گودمن است. در سریال Breaking bad دیدیم که ساول یک وکیلِ کلاش بود که برای رسیدن به منافع و پول، حتی به خلافکاران کمک می‌کرد و از طریق این راه امرار معاش می‌نمود و دیدیم که او چطور به “والتر وایت” و “‌جسی پینک من”  در مسیرشان به سمت تبدیل شدن به هیولاهای تولیده کننده شیشه کمک کرد. اما اتفاقات آخر سریال او را در مسیر تازه‌ای قرار داد و حالا او باید گذشته خود را فراموش کرده و تبدیل به آدم جدیدی شود. او با نامی جعلی و هویتی تازه مشغول به کار در یک مغازه فست فود فروشیِ کوچک شده است… و ما با فلش بک‌هایی به گذشته او می‌رویم و مسیرِ تبدیل شدنش از جیمز مک گیل (که به جیمی معروف است)؛ یک فرد کلاه بردارِ ساده ولی خوش قلب به ساول گودمن؛ یک وکیل خبره، حیله گر و کلاه بردار که وکالت خلافکارها را بر عهده می گیرد، را کشف می‌کنیم و به شکل عمیق‌تری با او و اتفاقات دنیای بریکینگ بد آشنا می‌شویم.

(متن کامل: داستان کامل سریال Better Call Saul) (پیشنهاد می‌شود قبل از خواندن متن پیش رو حتما این داستان را مطالعه کنید تا با جزئیات اتفاقات فصل‌های قبلی آشنا شوید.)

بررسی سریال Better Call Saul فصل پنجم

کمی در مورد فصل جدید Better Call Saul

پیتر گولد (Peter Gould) یکی از سازندگان و تهیه کنندگان برنامه در مورد فصل نهایی گفته است: «از نظر من، این جاه طلبانه ترین، غافلگیرکننده‌ترین و البته دلخراش‌ترین فصل ماست. حتی در شرایط فوق‌العاده چالش‌برانگیز، کل تیم ساول – نویسندگان، بازیگران، تهیه‌کنندگان، کارگردانان و دیگر عوامل – از خود پیشی گرفته‌اند. من نمی‌توانم بیشتر از این هیجان‌زده باشم که آنچه را که با هم به دست آورده‌ایم به بینندگان به اشتراک بگذارم.»

جف فراست، رئیس استودیوی تلویزیونی سونی پیکچرز، در بخشی از صحبت‌هایش راجب این فصل گفته است: «در حالی که از خداحافظی با این شخصیت پیچیده و جذاب بسیار ناراحت هستیم، با این حال نمی‌توانیم بیش از این صبر کنیم تا داستان کامل ساول را با مخاطبان خود در میان بگذاریم. Better Call Saul و Breaking Bad در کروموزم تلویزیون سونی پیکچرز بافته شده‌اند و ما از آنچه پیتر و وینس خلق کرده‌اند در هیبت کامل هستیم. آنها واقعاً تلویزیون را متحول کرده‌اند و این فصل از ساول، که با بازی‌های بی‌نظیر باب، رئا، جاناتان، جیانکارلو و بقیه بازیگران درخشان عمیق و قدرتمند شده است، این میراث را حتی به قله‌های موفقیت والاتری می‌رساند. ما بسیار مفتخر و سپاسگزاریم که در این سفر با کل تیم‌های Breaking Bad و Better Call Saul و همچنین شرکایمان در AMC در زنده کردن این دنیای فریبنده همراه بوده‌ایم.»

بررسی سریال Better Call Saul فصل پنجم

خلاصه بررسی فصل پنجم سریال Better Call Saul

“سریالِ بهتره با ساول تماس بگیرید” یک سریالِ پر هیاهو و هیجان انگیز نیست و بیشتر به داستان و ارتباط شخصیت‌هایش وابسته است. ولی به قدری ارتباط‌ها، داستان‌ها، شخصیت‌ها و رویدادهایی که برای آنها در طول داستان روی می‌دهد جذاب است که شما غرق دنیای سریال شده و خود را با اتفاقات سریال همراه می‌بینید. سریال Better Call Saul درس‌هایی عمیق، در پی داستان‌های تو در توست که شما را هر لحظه به چالش می‌کشاند. فرقی نمی‌کند شخصیت اصلی سریال باشد یا یک شخصیت که فقط در چند سکانس در طول سریال ظاهر می‌شود همه دارای خلق و خوی خاص و شخصیت پردازی منحصر به فرد هستند.

سریال Better Call Saul یکی از قدرتمندترین شخصیت پردازی‌های تلوزیون را پیشکش بینندگانش کرده است و در کنار این، ترکیبی از ژانرها با طعم‌های گوناگون را شامل می‌شود. سریال با اهمیت دادن به جزئیات و معنا دار کردن همه چیز به خود عمق و معنی خاص داده و این از نکات برجسته دیگر سریال محسوب می‌شود. همینطور سریال به گونه‌ای قدرتمند به پایان می‌رسد که انتظار برای فصل بعدیش را برایمان بسیار سخت کرده است. حال تمام این موارد کنار هم بگذارید، مطمئنا خواهید فهمید که چرا نباید سریال Better Call Saul را از دست بدهید چرا که با یک سریال فوق العاده طرف هستیم که در لیست هر سریال باز و فیلم بازی برای دیدن می‌تواند جای بگیرد و باید با دقت بیشتری آن را دید تا هر چه بیشتر از جزئیات آن لذت برد. سریال هر فصل قوی‌تر و قوی‌تر شده است و در این فصل در حقیقت در قله و اوج خود قرار دارد. سریال Better Call Saul بیش از هر سریالی رنگ و بوی سریال بریگینگ بد را دارد و برای طرفداران بریکینگ بد، یک باید محسوب می‌شود. اگر به دنبال دیدن یک سریال با شخصیت پردازی  قوی، داستانی جذاب، پرشور و زنده هستید این سریال فوق العاده را به شما پیشنهاد می کنیم، به هیچ عنوان آن را از دست ندهید.

(بررسی کامل: بررسی سریال Better Call Saul فصل پنجم / معجونی بریکینگ بدی)

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul

در ادامه قصد داریم قسمت به قسمت فصل ششم را زیر ذره‌بین خود قرار دهیم و بیشتر در مورد این سریال دوست داشتنی برایتان صحبت کنیم. دقت کنید بررسی‌ پیش رو شامل اسپویل داستانی می‌باشد. بعد از دیدن هر قسمت متن را بخوانید. برای اینکه نظر کلی ما را در مورد سریال بدانید می‌توانید بررسی فصل پنجم را مطالعه کنید.

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul /(ناچو وارگا) قسمت اول تا قسمت سوم

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت اول تا سوم

لالو سالامانکا زخم خورده است ولی به همان اندازه باهوش نیز است که بداند نباید به طور علنی با گاس فرینگ دست به یقه شود. او در ابتدا به دنبال راهی برای گول زدن و منحرف کردن گاس است پس می‌بینیم به خانه‌ای می‌رود تا از بدل خود استفاده کند تا دار و دسته فرینگ تصور کنند که او کشته شده است. این صحنه‌ها خشونت ذاتی او را بیشتر نشان می‌دهد، هیچ اثری از پشیمانی و انسانیت در قیافه او در هنگام جنایت‌های هولناکش دیده نمی‌شود. از دید او انسان‌ها به مانند گوسفند‌انی هستند که باید به خوبی به آنها رسیدگی کرد تا چاق و چله شوند تا در موقعیت مناسب به عنوان وسیله از آنها استفاده شود! سریال به شکل زیبایی در حال خلق یک شخصیت منفیِ خاطره انگیز برای مخاطب است! برای ساخت این شخصیت عجله‌ای دیده نمی‌شود و برای منفور کردن او در چشمان بیننده به شکل بسیار دقیق و موشکافانه‌ای عمل می‌شود. لالو با آتش زدن یک بدل شبیه به خودش مرگش را جعل می‌کند تا گاس را گول بزند و بتواند بدون دردسر برای انتقام نقشه بکشد. او ابتدا بعد از مشورت با عمویش هکتور به دنبال پیدا کردن مدرکی برعلیه گاس فرینگ است. لئونل و مارکو سالامانکا برادران دو قلو را در صحنه‌ای می‌بینیم که بدون اینکه ترسی از پلیس داشته باشند در حال بررسی به ظاهر جنازه سوخته لالو هستند. صحنه‌هایی که قدرت و نفوذ کارتل در تمام بخش‌های مکزیک را به نمایش می‌گذارد. در صحنه‌ای می‌بینیم که آنها تصویر Santa Muerte (نماد فرقه‌ای مذهبی در مکزیک) را روی سینه مرد سوخته شده می‌گذارند بدین معنی که انتقام او را خواهند گرفت!

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul

گاس فرینگ بیشتر از هرکس دیگری هکتور را می‌شناسد. احتیاج نیست او حتما زبان باز کند و حرف بزند! لبخندش و نوع نگاهش برای او معنی دارد. گاس وقتی به پیش هکتور می‌آید و او را نه تنها ناراحت نمی‌بیند بلکه نگاه و خنده موذیانه او را می‌بیند متوجه می‌شود که لالو سالامانکا زنده است و آن مرد سوخته شخص دیگری است! (شایدم هکتور از قصد اینکارو کرد تا به زندگی گاس استرس وارد کنه) در Better Call Saul شخصیت‌ها فراتر از یک سریال معمولی رفتار می‌کنند، آنها هرکدام هوش خاص خودشان را دارند. هرکدام بک گراند شخصیتی خاص خودشان را دارند و هرکدام شناخت خاص خودشان را نسبت به یکدیگر دارند. همین موضوع است که این سریال را تا این حد متمایز کرده است.

مایک آرمانتراوت با اینکه یک حرفه‌ای تمام عیار است اما معیارهای خاص خودش را دارد. اینکه کسی برخلاف این قواعد پیش برود حتی اگر آن فرد گاس فرینگ باشد جلویش می‌ایستد. از نظر او دخالت دادن پدر ناچو کار درستی نیست اما گاس فرینگ نشان داده که هیچ چیزی برایش جز کارش اهمیتی ندارد. او دقیقا مانند لالو است، سرد و بدون هیچ انسانیتی در وجودش و فقط به گسترش کارش فکر می‌کند. مایک جلویش می‌ایستد و نمی‌گذارد پدر ناچو وارد درگیری کارتلی آنها شود. برای گاس سخت است کسی جلویش بایستد اما او به مایک (با وجود لالو) بیشتر از هر موقعی احتیاج دارد. پس گاس می‌پذیرد که به حرف مایک گوش کند و ناچو زنده به آمریکا آورده شود…

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul

بعد از خیانت ناچو به لالو و فرار از عمارت، او در دردسر بزرگی گرفتار شده است. بخشی از داستان این فصل در مورد ناچو وارگا و دردسرهایی است که برایش در جریان فرار از مکزیک پیش می‌آید. ناچو شخصیتی است که برای پدرش هرکاری انجام می‌دهد. این را به طور قطع می‌توان در مورد این کاراکتر عنوان کرد. چیزی مهم‌تر از پدرش در زندگی او وجود ندارد. با اینکه خلافکار است و دستش به خون انسان‌های دیگر آلوده است اما در وجود او معرفتی وجود دارد که قابل تحسین است. اینکه او اولویتش خانواده است و برای آن دست به هرکاری می‌زند. فرار او از عمارت و بعد گیر افتادن در مکزیک و تعقیب توسط افراد سالامانکا از بخش‌های جذاب قسمت‌های ابتدایی سریال است. Better Call Saul می‌داند چطور کاراکترهایش را به دردسر بیندازد و آنها را مورد آزمون‌های سخت قرار دهد تا عیار آنها را بسنجد.

ناچو در این فصل عیار خود را نشان می‌دهد. او یک جنگجوی توقف ناپذیر است. کسی که برای بقا دست به هرکاری می‌زند. حتی وقتی برادران دو قلوی سالامانکا هم به تعقیب او می‌پردازند نمی‌توانند او را متوقف کنند. صحنه‌های دلهره آور و جذابی که بیشتر بیننده را درگیر شخصیت ناچو می‌کند. با شروع قسمت سوم یک گل آبی در وسط بیابان نمایش داده می‌شود. به ناگاه نم نم باران آغاز شده و تکه شیشه‌ای روی زمین را خیس می‌کند. این دقیقا چه معنی می‌تواند داشته باشد؟!؟ این صحنه‌های آغازین که در ابتدا بی‌معنی هستند و با اتمام قسمت معنی ویژه‌ای به خود می‌گیرند از بهترین بخش‌های سریالی چون Better Call Saul یا بریکینگ بد محسوب می‌شوند و نشان از برنامه‌ریزی دقیق سریال دارند.

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul

قسمت سوم در مورد ناچو وارگا است. گل آبی رویده شده نیز ناچو است! تکه شیشه‌ای که روی زمین می‌بینید نیز بخشی از وجود اوست! Better Call Saul بدون شک یکی از بهترین شاهکارهای تلوزیونی چند سال اخیر است. این سریال می‌داند چطور مرگ شخصیتی که اصلا در ابتدا فکر نمی‌کردیم برایمان اهمیتی داشته باشد را به یکی از تلخ‌ترین لحظات سریال مبدل کند! نشان دادن مرگ یک شخصیت یک چیز است! ماندگار کردن و تا ابد هک کردن لحظات مرگ آن شخصیت در قلب‌مان یک چیز دیگر است! ناچو وارگا برای پدرش دست به هرکاری زد، حتی وقتی اسلحه را روی پیشانیش گذاشت و بدون لحظه‌ای ترس ماشه‌ را چکاند نیز برای پدرش اینکار را کرد. همان جایی که خون او ریخته شد گل آبی بعدها رویید… حتی بارش باران هم نمی‌تواند خون ریخته شده او روی خاک صحرا را پاک کند…

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul / (جیمی و کیم) قسمت اول تا قسمت چهارم

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul

شگفتی سریالی مانند Better Call Saul به جزئیات هوشمندانه به کار رفته در تصاویر هر سکانس است. اولین صحنه‌ای که در فصل جدید می‌بینیم رقص کراوات‌های جیمی در یک جعبه است. خانه‌ای که جیمی و کیم قصد اجاره کردنش را داشتید را اینبار در حال تخلیه می‌بینیم. فلش فورواردی که به ما گوشزد می‌کند اتفاقات خوشی در انتظار آنها نیست و دردسرهای بزرگی انتظارشان را می‌کشد! این همان بلایی بود که بریکینگ بد سرمان می‌آورد! با وجود اینکه می‌دانستیم قرار است اتفاق بدی سر شخصیت‌های مورد علاقه‌مان بیاید، با این حال دوست داشتیم تا انتهای ماجرا را تجربه کنیم! چون تجربه کردنش برایمان منحصر به فرد و به یادماندنی بود! Better Call Saul در همان سطح کیفی قرار دارد، یعنی می‌داند با ارائه هر پلان و سکانس قرار است چه بلایی سر بیننده بیاورد و چطور او را میخکوب پای سریال تا انتها نگهدارد. سازنده می‌داند چطور تعلیق را با همان صحنه ابتدایی در کل سریال جاری کند و همه چیز را غیرقابل پیش بینی و هیجان انگیز ادامه دهد.

با دقت بیشتری باید Better Call Saul دید، سازنده با نشان دادن همین صحنه‌های ابتدایی در حال شخصیت‌پردازی کاراکترهایش است! در حال گوشزد کردن جزئیاتی است که دوست دارد از همان ابتدا بدانید! اینکه جیمی با کیم وارد این خانه خواهند شد و زندگی تجملاتی را آغاز می‌کنند. اینکه جیمی به آرزویش برای داشتن یک کمد پر از لباس و کفش مجلل می‌رسد! یک زندگی شیک و تجملاتی با لباس‌ها و وسایل گران قیمت اما از آنجایی که از زمان بریکینگ بد عاقبت جیمی را می‌دانیم و از همین سکانس تخلیه خانه نیز مشخص است! عاقبت گرفتن این خانه حداقل تا آنجایی که مشخص است چندان خوش تمام نمی‌شود! به جلیقه ضدگلوله‌ای که جیمی در انبار مخفی کرده دقت کنید! هیچ وسیله‌ی بیهوده‌ای در حال نمایش نیست! به نظر می‌رسد جیمی احساس خطر کرده که این جلیقه را آنجا گذاشته است! و بعد در دستشویی تعداد زیاد قرص‌ها که اسم ساول گودمن رویشان نصب شده است! نشان دهنده این است که زندگی چندان آرامش بخشی را تجربه نکرده است! اگر بخواهیم سکانس‌ به سکانس صحنه اول سریال را موشکافی کنیم جزئیات زیادی از آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد پی می‌بریم. با همین صحنه ابتدایی، مشخص است که با چه سریالی و در چه سطحی رو به رو هستیم! با اینکه سخت است بگذارید بی‌خیال صحنه اول شویم و ادامه داستان را بررسی کنیم! فقط یک نکته دردناک‌تر از بقیه است، درب مشروبی که کیم همیشه همراهش بود روی زمین افتاده است! یعنی بین این دو چه اتفاقی پیش خواهد آمد؟

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul

بعد از اتفاقات فصل پنجم (که در اینجا می‌توانید آنها را مطالعه کنید) یک آرامش نسبی در زندگی جیمی به جریان می‌افتد. آرامشی که نوید بخش یک طوفان غیرمنتظره است. زندگی مشترک جیمی و کیم در مرحله‌‌ی جدیدی به سر می‌برد، هر دو به دنبال پرونده‌های جدید می‌روند. با باز شدن کیف پول اما انگار زخم کهنه آنها نیز باز شده است! خطری که از بیخ گوششان گذشت. کیم مطمئنا با دیدن تیر روی لیوان به این فکر می‌کند که چقدر خوش شانس بودند که جیمی و او اکنون زنده هستند! نگهداشتن چنین وسیله‌ای که همیشه یادآور همان خاطرات تلخ است برای کیم دردناک است به خاطر همین بهتر می‌بیند که آن را به سطل زباله پرت کند… در این فصل کیم نیز به جیمی در کشیدن نقشه‌های شوم علیه هاوارد هملین ملحق می‌شود و آن دو برای تخریب وجهه هاوارد دست به عمل می‌شوند. به نظر من هاوارد حقش است! آن زمان که چالز مک گیل در حال ضربه زدن به جیمی بود جلویش را نگرفت و از ورود جیمی به HHM جلوگیری کرد! از آنطرف او به کیم نیز ظلم کرد و با تمام توانایی که کیم از خود نشان داده بود او را به پست‌ترین بخش‌های HHM فرستاده بود! هاوارد چوب غرور بی‌جایش را می‌خورد…

نقشه‌های جیمی و کیم برای خراب کردن هاوارد نزد کلیف مین (و در کل وجهه کاری‌اش) از بخش‌های جذاب فصل پنجم محسوب می‌شود. آنها از هرکاری برای به دردسر انداختن هاوارد استفاده می‌کنند. این بخش‌ها هم شامل صحنه‌های طنز است و هم استرس بیننده را محک می‌زند و در عین سادگی از بخش‌های بامزه، جذاب و هوشمندانه سریال محسوب می‌شود. همینطور در این بخش‌ها با شخصیت‌های دوست داشتنی که در فصل‌های قبلی با آنها آشنایی داریم دوباره رو به رو می‌شویم. در برخی از این نقشه‌ها می‌بینیم که کیم تا چه حد بی‌رحم، قاطع و باهوش است طوری که حتی رفتار او باعث تعجب جیمی نیز می‌شود. واقعا این دو تا چه حد یکدیگر را به طور جدی و درونی می‌شناسند؟! حتی بیننده‌ای که پنج فصل با آنها زندگی کرده از برخی رفتار ناگهانی آنها شکه می‌شود.

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul

در این فصل پله‌پله تبدیل شدن جیمی به وکیل خلافکاران نشان داده می‌شود. او دوستانی را از دست می‌دهد اما دوستان خلافکار جدیدی را بدست می‌آورد! او از این موضوع نه تنها ناراحت نیست بلکه به آن افتخار هم می‌کند! او بین خبرچین بودن و دوست کارتل بودن یکی را انتخاب می‌کند! هر کدام از این راه‌ها عواقب خاص خودش را برایش به دنبال داشت ولی او دوست کارتل بودن را انتخاب می‌کند! از همین رو در بین خلافکاران مشهور می‌شود و مشتری‌های خلافکار زیادی را به خود جذب می‌کند! او اگر می‌خواست کج نرود، از همان ابتدا باید مسیر درست را پیش می‌رفت اما ذات جیمی با مسیر مستقیم رفتن سازگار نیست! او همواره در جاده خاکی است و همواره دردسر است که برای او کمین کرده است! این روش زندگی بخشی از وجود اوست و کیم هم دقیقا به مانند جیمی شده و به جای اینکه از دردسر دوری کند به دنبال آن می‌دود! در قسمت چهارم می‌بینیم با افزایش تعداد موکلینش او بلاخره دفترش را می‌گیرد! همان دفتر دوست داشتنی که در بریکینگ بد بارها او را در آنجا ملاقات کرده بودیم.

در قسمت چهارم کیم متوجه ماشینی می‌شود که او را تعقیب می‌کند. جلوتر متوجه می‌شویم مایک این ماشین را برای محافظت از او و جیمی فرستاده است، او از زنده بودن لالو می‌گوید. دردسرهای بزرگی منتظر کیم و جیمی هستند! آیا این موضوعات می‌تواند نقشه‌های آن دو برعلیه هاوارد را تحت شعاع قرار دهد یا این زوج دیووانه همچنان در صدد آزار رساندن به هاوارد دست به هرکاری می‌زنند!؟ لالو چه نقشه‌ای در سر دارد و چرا می‌خواهد به جیمی و کیم نزدیک شود؟! موجی از اتفاقات تلخ و شیرین در قسمت‌های بعدی در انتظارمان است…

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت پنجم

کیم استرس شدیدی دارد، ترس اینکه هر لحظه لالو امنیت او و جیمی را به خطر بیندازد خواب را از او گرفته است! جیمی از همه جا بی‌خبر از مرگ لالو خوشحال است. کیم از جیمی در برابر این ترس محافظت می‌کند. رابطه آنها دیوانه‌وار، جذاب و عمیق است. جیمی نمک و انرژی زندگی کیم است و کیم تنها حامی و محافظ زندگی جیمی محسوب می‌شود. بلاخره بعد از دردسرهای مختلفی که جیمی و کیم برای هاوارد درست می‌کنند او متوجه حقیقت می‌شود. هاوارد که به سیم آخر زده یک پیشنهاد عجیب به جیمی می‌کند. او و جیمی باید تمام مشکلاتشان باهم را در رینگ بوکس حل و فصل کنند! جیمی ابتدا این موضوع را نمی‌پذیرد ولی حتما با خودش می‌گوید، چند مشت اضافه نثار هاوارد کردن ضرری ندارد! به خاطر همین آن دو وارد رینگ بوکس می‌شوند و… هاوارد در این بین تصمیم دارد از کار جیمی سر در بیاورد به خاطر همین یک نفر را برای مراقب و تعقیب او می‌گمارد. اینکه داستان هاوارد و جیمی به کجا می‌رسد مشخص نیست ولی به نظر نمی‌رسد جیمی و کیم به این راحتی‌ها دست از سر هاوارد بردارند!!

در انتهای قسمت چهارم دیدیم که گاس فرینگ دارای چه سیستم امنیتی پیچیده‌ای در خانه‌اش است! او از ترس لالو یک محافظت شدید ۲۴ ساعته روی خانه‌اش انجام می‌دهد. در این قسمت بیشتر به گاس نزدیک می‌شویم و از زاویه دیگری او و استرس‌های زندگی او را تجربه می‌کنیم، جنون اینکه کی لالو دست به کار می‌شود و چه هدفی در سر دارد بسیار گاس را از درون آزار می‌دهد و جریان مخفی و روال زندگی او را بهم زده است. استرس او بیشتر شده و وسواس او نسبت به تمیزی و مرتب بودن همه چیز افزایش یافته است و سایه لالو در زندگی‌اش خواب و خوراک را از او گرفته است! به نظر می‌رسد گاس در زیرزمین یک تله غریب و الوقوع برای لالو می‌چیند! اینکه او چطور می‌خواهد لالو را به آن زیرزمین بکشاند از سوالاتی است که فعلا جوابی برایش وجود ندارد.

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul

نقشه لالو سالامانکا در این قسمت تقریبا آشکار می‌شود! او به آلمان می‌رود تا همسر “ورنر زیگلر” را پیدا کند! بلاخره متوجه شدیم این مدرکی است که لالو به دنبالش بود و او به آلمان سفر کرده تا اطلاعاتی از آن کار مخفی که ورنر و کارگرانش در نیومکزیکو انجام می‌داده بدست بیاوررد. برای همین به همسر ورنر نزدیک شده و خانه‌اش را پیدا می‌کند. در خانه مدرک قابل توجهی وجود ندارد. به جر خط‌کش مهندسی‌ای که در یک قالب زیبا بسته‌بندی ‌شده است. (در اول این قسمت چگونگی خلق این اثر نشان داده می‌شود و بیننده را کنجکاو می‌کند که این خط‌کش دقیقا چیست!) هدیه‌ای که به نظر می‌رسد از طرف کارگران ورنر برای مراسم خاکسپاری‌اش داده شده است، چراکه روی آن به آلمانی نوشته شده “با عشق از طرف پسران‌تان”. هدیه‌ای از طرف پسران وفادار ورنر برای رئیس محبوبشان که به روح او بفهمانند که هنوز به یاد او هستند! همان پسرانی که به مایک قول دادند تا حتی یک کلمه از آنچه زیر آن خشک‌شویی جریان داشت به بیرون درز نکنند! اما اگر لالو محل ساخت این هدیه را پیدا کند (که در زیر آن با برچسب مشخص شده بود) خیلی زود و به راحتی می‌تواند حداقل به یکی از آن‌ها برسد! به زودی لالو با مدرک پیش کارتل و گاس بازخواهد گشت… اما گاس نیز آماده هر برنامه‌ای است…

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت ششم

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت ششم

دو رابطه‌ی عجیب و غریب را در همان ابتدای قسمت ششم سریال Better Call Saul ملاحظه می‌کنیم. اولی فلش بکی به گذشته در مورد کیم و مادرش است. شاید علت دزدی کیمِ نوجوان این بود که در واقع عکس العمل مادرش را نسبت به این موضوع ببیند. اینکه آیا واقعا مادرش در مواقعی که او کار غیرقانونی انجام می‌دهد تنبیهی واقعی برای او در نظر می‌گیرد یا خیر! ولی در آخر به نظر می‌رسد کیم از مادرش ناامید می‌شود چراکه مادرش حتی در این شرایط هم کاملا بی‌خیال به نظر می‌رسد و حتی به خاطر دزدی او را تشویق می‌کند و خودش یک هدیه دزدی به او می‌دهد! این فلش بکِ غم انگیز نشان می‌دهد چگونه بیشترِ ما سعی می‌کنیم از گذشته خود فرار کنیم، اما بیشتر اوقات دقیقاً شبیه والدین خود می‌شویم و با تمام تلاشمان گذشته ما را رها نمی‌کند!

دومین رابطه عجیب در این قسمت رابطه‌ی هاوارد و همسرش است! هاوارد حتی در زندگی شخصی نیز مانند یک ربات رفتار می‌کند! به نظر صمیمیتی بین این دو وجود ندارد. حتی می‌بینیم او سعی می‌کند با درست کردن اشکالی روی نوشیدنی همسرش کمی جلب توجه کند اما با بی‌توجهی کامل او رو به رو می‌شود! در اینجا کمی بیشتر با شخصیت هاوارد و زندگی شخصیِ کاملا خشک و رسمی‌اش آشنا می‌شویم.

وضعیت دفتر جیمی توسط  فرانچسکا کمی سر و سامان گرفته است! اما خیلی زود متوجه می‌شویم چرا در بریکینگ بد با آن دفتر شلوغ و کثیف رو به رو بودیم! مشتری‌هایِ بی‌کلاسِ جدیدِ جیمی و کارهای غیرقانونی پشت پرده وکالت‌هایش نمی‌گذارد که او اهمیتی به کلاس کاری بدهد! چیزی که برای جیمی مهم است ماندن در این حرفه به هر قیمتی است! حتی اگر قیمت ماندن در این حرفه برایش تبدیل شدنش به ساول گودمن دوستِ کارتل باشد! اتفاقا دوستِ کارتل بودن بیشتر به او می‌آید!

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت ششم

بعد از اتفاقات قسمت قبلی و باخبر شدن هاوارد از نقشه‌های جیمی و کیم، او یک بازرس خصوصی برای مراقب از جیمی پیدا می‌کند. این شاید بتواند به هاوارد برای برملا کردن نقشه‌های بعدی آنها کمک کند، اما کیم و جیمی نیز بیکار ننشسته‌اند. با اینکه در این قسمت جزئیات کامل نقشه بعدی آنها برعلیه هاوارد مشخص نمی‌شود (به ظاهر)، اما به نظر می‌رسد جیمی و مخصوصا کیم به شکل جدی‌ای پیگیر انجام این نقشه جدید هستند! اینکه واقعا چه در ذهن کیم است و چرا برای این ماجراجویی قصد دارد همه چیزش را به خطر بیندازد از سوالات بی‌جواب سریال تاکنون است! شاید همه چیز ریشه در نوجوانی و زندگی با مادرش دارد! به نظر می‌رسد تا یکی دو قسمت آینده، داستان سریال حول محور این نقشه و عواقب درگیری پشت پرده جیمی و کیم با هاوارد بچرخد. اینکه چه اتفاقی در قسمت‌های آینده می‌افتد قابل پیش بینی نیست و این یکی از دلایلی است که سریال Better Call Saul را از دیگر عناوین مشابه متمایز می‌کند.

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت ششم

اما نقشه جیمی و کیم دقیقا چیست؟ با اینکه به طور قطع نمی‌توان فعلا در موردش صحبت کرد اما کمی در این مورد حدس می‌زنیم: جیمی قصد دارد آن مرد را تبدیل به قاضی Rand Casimiro بکند! (قاضی رسمی پرونده Sandpiper) همان پرونده‌ای که جیمی زحمت زیادی برای دست و پا کردن آن کشید و هاوارد با پشت کردن به توانایی‌هایش به نوعی آن را از او به سرقت برد! به عکس‌هایی که بازرس خصوصی به هاوارد داد دقت کنید! و بعد عکس‌های جعلیِ قاضی و جیمی را که کیم در ماشین آنها را می‌بیند مشاهده کنید! به نظر می‌رسد بازرس خصوصی برای جیمی و کیم کار می‌کند و جزئی از نقشه آنها محسوب می‌شود! در عکس جیمی در حال رشوه دادن به قاضی است! به نوعی آنها می‌خواهند هاوارد را نسبت به قاضی بدگمان کنند! یک نقشه جذاب و بزرگ توسط جیم و کیم کشیده شده اما مشکل اینجاست که آنها نمی‌دانستند که Rand Casimiro واقعی دستش شکسته است اما در عکس او کاملا سالم است! در آخر می‌بینیم که کیم کلاهبرداری و نقشه کشیدن برای هاوارد را بر پیشرفت شغلی خود ترجیح می‌دهد! صحنه زیبای انتهای این قسمت دقیقا جاده زنده اوست! او که در حال جلو رفتن و پیشرفت در زندگیش بود به یکباره با یک چرخش ناگهانی به بیراهه می‌رود و مسیرش را به طور کامل تغییر می‌دهد و به دنبال نقشه‌ها و اهداف عجیب و نامعلومش با همدستی جیمی می‌رود…

…شامل اسپویل داستانی…

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت هفتم / برنامه‌ ریزی و اجرا!

نقشه جیمی و کیم همانطور که پیش بینی کرده بودیم درست پیش می‌رود و هاوارد پرونده Sandpiper را از دست داده و به نوعی با پایان یافتن پرونده، جیمی نیز خیلی زود به سهمش از این پرونده می‌رسد! هاوارد مستاصل‌تر از همیشه در تله‌ای می‌افتد که فکرش را هم نمی‌کرد در آن گرفتار شود. بازرس خصوصی در حقیقت برای جیمی و کیم کار می‌کرد و با دادن عکس‌های جعلی قاضی Rand Casimiro و البته یک نوع ماده مخدر که باعث تغییر در مردمک چشم می‌شود، هاوارد را به دردسر بزرگی می‌اندازد…. هاوارد بعد از این شکست نیمه شب به خانه جیمی و کیم می‌رود تا دلیل اینکارشان را از آنها بپرسد.. او آنها را جامعه ستیز خطاب می‌کند و می‌گوید از آزار رساندن به او لذت می‌برند و اینکار را نه به خاطر پول یا انتقام بلکه فقط به خاطر اینکه از آن لذت می‌بردند انجام داده‌اند… اما در ادامه…

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت هفتم / برنامه‌ ریزی و اجرا!

بگذارید ابتدا به پیش لالو سالامانکا برویم و بعد به سراغ هاوارد خواهیم رفت… در قسمت ششم دیدیم که لالو در آلمان با پیدا کردن یکی از کارگران ورنر زیگلر و شکنجه دادن او متوجه محل زیرزمین و هدف اصلی گاس فرینگ از ساخت این زیرزمین می‌شود. حال لالو که محل زیرزمین گاس را می‌داند می‌خواهد با مدرک و فیلمِ این زیرزمینِ مخفی به پیش کارتل برود تا دست گاس را برای آنها رو کند. اما همانقدر که گاس فرینگ باهوش است لالو نیز تیز و غیرقابل پیش بینی است. او وقتی به عمویش زنگ می‌زند خیلی زود متوجه می‌شود که مکالمه‌اش توسط فرینگ در حال شنود و ضبط شدن است پس طوری نشان می‌دهد که می‌خواهد به خانه فرینگ حمله کند اما در عوض نقشه‌ دیگری در سر می‌پروراند. نقشه‌ای که در ابتدا شما فکر می‌کنید شاید حمله شبانه به زیرزمین باشد اما دقایق پایانی وقتی سروکله او در خانه جیمی و کیم پیدا می‌شود همه شکه می‌شوند! واقعا چه چیزی در سر این مرد شرور می‌گذرد! واقعا سازندگان سریال در خلق شخصیت‌های داستانشان سنگ تمام گذاشته‌اند. اما داستان وقتی بیش از حد پیچیده و شکه کننده می‌شود که لالو بدون درنگ اسلحه‌اش را روی پیشانی هاوارد گذاشته و تیری در سر او خالی می‌کند! هاوارد با اینکه شاید حقش بود که کمی به دردسر بیفتد اما در آخر به هیچ عنوان حقش نبود داستانش به این شکل باورنکردنی و تلخ به پایان برسد… تلخی‌ای که به این راحتی از ذهنمان بیرون نمی‌رود…

هاوارد اگرچه شخصیت محبوبی نبود اما واقعا نمی‌توانیم بگوییم انسان بدی بود. یک انسان منظم که تمام سعی‌اش را کرد که به بهترین شکل ممکن زندگی کند. اگر چه او کامل نبود و موذی‌گری در وجودش دیده می‌شد اما حداقل سعی‌ می‌کرد که انسان خوبی باشد و مشکلاتش را به روش درست حل کند. برعکس این جیمی و کیم بودند که به هر دلیلی که در ذهنشان بود سعی کردند برای او دردسر ایجاد کنند و از اینکار لذت می‌بردند! انگار دردسر درست کردن برای هاوارد باعث ارضای روحی آنها می‌شد! انگار عقده‌های درونی آنها را سیراب می‌کرد! انگار حفره‌های سیاه زندگی آنها را پر می‌کرد! اما در آخر جیمی و کیم درس تلخی می‌گیرند که زندگی دیگران را بازیچه قرار ندهند. زندگی مسیری غیرقابل پیش بینی و عجیب است که نمی‌توان با برنامه‌ریزی در آن پیش رفت! هستند لحظاتی که حتی باهوش‌ترین انسان‌ها را هم غافلگیر کند، لحظاتی که جبران ناپذیر هستند!

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت هفتم / برنامه‌ ریزی و اجرا!

Better Call Saul شما را در موقعیت‌های وحشتناکی گرفتار می‌کند! واقعا چند دقیقه قبل از مرگ هاوارد از نقشه‌های جیمی و کیم شاد بودیم اما دقیقا بعد از مرگ هاوارد حس تنفری عجیب در وجودمان ایجاد می‌شود! حال که نقشه به ظاهر هوشمندانه جیمی و کیم منجر به مرگ هاوارد یک آدم بی‌گناه شده باید دقیقا چه حسی نسبت به آنها داشته باشیم؟ سریال ما را بازی داده است! حالا باید از شخصیت‌هایی که سال‌هاست با آنها زندگی کرده‌ایم متنفر شویم! در عین حال با تمام عصبانیت‌مان، حتی دوست نداریم یک تار مو از سر جیمی و کیم کم شود! عجیب است که یک سریال تا چه حد عمیق و تاثیرگذار ساخته شده که تمام احساسات‌تان را در مواقع ضروی به بازی می‌دهد و شما را دچار دوگانگی می‌کند!

ساول به همراه کیم دستشان به خون هاوارد آغشته است! هرچند آنها ماشه را نکشیدند اما در نقشه‌هایشان زیادی روی کردند. آنها فقط می‌خواستند کمی برای تفریح هاوارد را اذیت کنند اما در انتها جسد بی‌جان هاوارد بود که روی زمین افتاد و کفپوش خانه آنها را سرخ کرد. به نظر نمی‌رسد بعد از اتفاقات امشب، هر اتفاقی هم که بیفتد! حتی اگر کیم زنده بماند… (از جیمی که مطمئنیم که زنده می‌ماند!) دیگر زندگی مشترکی بین این دو باقی بماند! از این به بعد آنها وقتی به هم نگاه کنند به ناگاه به یاد امشب و به یاد انسان بی‌گناهی می‌افتند که به خاطر جاه ‌طلبی و شرارت بیش از حد آنها کشته شد… (بدون اینکه حتی بداند قضیه از چه قرار است) امشب آخرین دقایق مشترک این زوج کنار هم بود… با مرگ هاوارد رابطه کیم و جیمی نیز می‌میرد و برای همیشه از بین می‌رود…

پیش بینی اتفاقات ادامه داستان بسیار سخت است! شش قسمت بیشتر تا پایان این سریال فراموش نشدنی باقی نمانده، قسمت بعدی 11 جولای 2021 منتشر خواهد شد… انتظار سختی خواهد بود اما حتما ارزشش را دارد…

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت هشتم / بازیِ شطرنجِ مرگبار

قسمت هشتم با یک سکانسِ ابتداییِ کنجکاو کننده آغاز می‌شود. کفشی که روی ساحل دریا شناور است و لنگه کفش دیگر و ماشین جگواری که کمی دورتر دیده می‌شود… 

قطرات خون تمام در و دیوار خانه را پر کرده است… پارکت خانه جیمی و کیم با رنگ سرخ تزئین شده است… به همان اندازه که بیننده در شک مرگ هاوارد است، جیمی و کیم نیز این حس را دوچندان در وجود خود دارند. به یکباره دنیای بامزه‌ و نقشه‌های سرگرم کننده‌شان مانند بادکنکی می‌ترکد و آنها با واقعیت تلخ زندگی رو به رو می‌شوند…

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت هشتم

دقایقی بعد علت اصلی آمدن لالو به این خانه را متوجه می‌شوید. او یک ساعت به جیمی وقت می‌دهد تا به خانه گاس برود و کارش را بسازد اما جیمی اصرار می‌کند که کیم اینکار را انجام دهد! در حقیقت او نمی‌خواهد کیم را پیش لالو تنها بگذارد. او می‌داند کوچکترین اشتباهی ممکن است به مرگ کیم ختم شود. لالو اگر بدون هیچگونه مکسی هاوارد را به قتل رساند به خاطر این بود که زهر چشمی از این زوج بگیرد! جیمی با زبان بی‌زبانی به کیم می‌فهماند که اگر پایش را از خانه بیرون گذاشت دیگر نباید برگردد! این حداقل کاری است که می‌تواند برای کیم انجام دهد… بعد از رفتن کیم از خانه، جیمی روی صندلی بسته می‌شود و لالو از خانه بیرون می‌رود! جسد هاوارد روی کف زمین جا خوش کرده و جیمی در تقلا برای آزاد کردن خود دقیقا کنار جسد او سقوط می‌کند! حال او باید از نزدیک‌تر به نقشه‌ی هوشمندانه خود که تبدیل به یک جنازه روی پارکت خانه‌اش شده نگاه کند!

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت هشتم

در همین حین کیم را می‌بینیم که به جلوی خانه گاس فرینگ رسیده است. جیمی هدفش از فرستادن کیم این بود که او از مهلکه بگریزد، اما کیم همان کله شقی است که می‌شناسیم! او نمی‌تواند جیمی را فقط برای نجات جانش رها کند! او حتی حاضر است جان دیگران را برای نجات جیمی بگیرد. آهنگ‌ها در این صحنه‌ها فوق العاده هستند. سریال چیزی را از قلم نمی‌اندازد و از همه‌ی ابزارهای موجود برای ساخت فرم منحصربه فردش استفاده می‌کند. چه حرکت متمایز دوربین باشد، چه آهنگ‌های تاثیرگذار و استرس زا، همه برای خلق یک حس متفاوت در این سکانس‌ها حضور دارند. در سکانس‌ بعدی استفاده از نور در ترکیب با آهنگ‌ها شما را کاملا مجذوب اتفاقات می‌کند. به راحتی می‌توان گفت که Better Call Saul در سطح کیفی متمایزی نسبت به سایر سریال‌ها قرار دارد. وقتی کیم زنگ خانه ۱۲۱۳ را فشار می‌دهد، سریال با آهنگ‌، تصاویر و تدوین فوق‌العاده‌اش استرسی عجیب را در وجودتان وارد می‌کند. در انتها مایکِ دوست داشتنی سر می‌رسد و جلوی کیم را می‌گیرد و بعد از فهمیدن ماجرا برای نجات جیمی، به سمت خانه او حرکت می‌کند. 

اما به نظرتان آیا لالوی باهوش نمی‌دانست که فرستادن کیم برای کشتن شخصی با قدرت گاس فرینگ جواب نخواهد داد؟ اتفاقا او دقیقا به این مسئله واقف است و در حال بازی دادن همه ما، مایک و گاس فرینگ است تا وارد خشک شویی شود و مدارک لازم جهت رسوا کردن فرینگ را پیدا کند. با رو شدن اینکه گاس در حال ساخت یک آزمایشگاه مخفی بدون اجازه کارتل است، او به راحتی می‌تواند گاس را با خاک یکسان کند و بدون اینکه حتی خودش را به خطرِ جانی بیندازد دست او را رو کند. بازی لالو با گاس فرینگ مانند حرکات شطرنج دقیق و هوشمندانه است! هر لحظه اگر یکی از آنها از حرکت بعدیِ دیگری غافل شود بازی را از دست داده و مات می‌شود! (کشته می‌شود!)

گاس فرینگ سال‌هاست خانواده سالامانکا را می‌شناسد و وقتی متوجه می‌شود که جیمی با صحبت توانسته لالو را راضی کند که کیم به جای او برای کشتن گاس وارد عمل شود، دست لالو رو می‌شود! گاس فرینگ به خوبی می‌داند که لالو و در کل خانواده سالامانکا از آنهایی نیستند که به راحتی از تصمیم خود عقب نشینی کنند! این عمل لالو باعث می‌شود، گاس بتواند حرکت بعدی او را بخواند… اما لالو در خشکشویی برای گاس کمین می‌کند و با کشتن محافظان فرینگ او را گیر می‌اندازد. از آنجایی که شطرنج بازی لحظه‌هاست و نباید تا مات کردنِ نهایی از حریف غافل شد، اینجا لالو که نیمی از مهره‌های گاس را گرفته (اگر نقشه‌اش را به بازی شطرنج تشبیه کنیم) با غروری کاذب با دوربین و اسلحه‌ای که به سمت گاس نشانه رفته وارد آزمایشگاه مخفی درون خشکشویی می‌شود. 

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت هشتم

گاس که همه چیز را از قبل برنامه ریزی و اسلحه‌ای در آزمایشگاه جاسازی کرده بود، بعد از ابرازِ انزجار نسبت به خانواده سالامانکا و قطع ناگهانی برق، لالو را به درک واصل می‌کند و به نوعی او را مات می‌کند. در حقیقت لالو به خاطر غرور کاذبش کشته می‌شود. این تنها جایی بود که لالو بی‌فکر عمل می‌کند، در حقیقت وارد شدن به آزمایشگاه زیرزمینی که تا به حال به آنجا پا نگذاشته و نمی‌داند در آنجا چه خبر است بزرگترین و تنها اشتباه نقشه او بود… اما همانطور که گفته شد، در این بازیِ شطرنجِ مرگبار، اولین اشتباه آخرین اشتباه خواهد بود…

در انتها می‌بینیم که جنازه لالو به همراه هاوارد در گودالی در آزمایشگاه مخفی دفن می‌شود. اینکه قاتل و مقتول در یک قبر و نزدیک به هم بپوسند از تلخ‌ترین لحظاتی بود که این قسمت نصیبمان کرد. نگاه پر از درد مایک به این صحنه نشان از این دارد که حتی او نیز دلش به حال هاوارد می‌سوزد! به هیچ عنوان هاوارد مستحق این نبود که به این شکل و شمایل و در کنار قاتل خود به خاک سپرده شود. بعد از این قسمت وقتی که اتفاقات درون آزمایشگاهِ زیر خشکشویی در بریکینگ بد را مرور کنیم، می‌دانیم آن پایین‌ترها اسکلت چه کسانی مدفون شده‌ است… حال به سکانس اولیه بازگردید، اکنون می‌دانید داستان آن جکوار و کفش‌ها از چه قرار است…

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت نهم

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت نهم

بعد از یک شب فراموش نشدنی و کابوس‌وار، حداقل در ظاهر کیم و جیمی به زندگی عادی‌ و پرونده‌هایشان بازمی‌گردند و مایک و افرادش هم در خانه آنها مشغول پاکسازی بقایا و خون هاوارد دیده می‌شوند. پیوند زدن صحنه‌های تمیز کردن خون با صحنه‌های مرتبط به جیمی و کیم از بخش‌های قابل توجه سکانس‌های اولیه این قسمت محسوب می‌شود. آهنگ Perfect Day یا روز بی‌نقص (کامل) از Harry Nilsson نیز به این سکانس‌ها عمق بیشتری بخشیده است. اما آیا مثل مضمون این آهنگ امروز یک روز بی‌نقص برای کیم و جیمی محسوب می‌شود؟ در آخر شب وقتی آن دو به خانه بر‌میگردند همه چیز به شکل غیرمنتظره‌ای معمولی به نظر می‌رسد و هیچ اثری از خون و جاخالی دیده نمی‌شود. انگار هیچ اتفاقی شب گذشته روی نداده است! اما آیا آنها می‌توانند به این راحتی اتفاقات هولناک شب گذشته را فراموش کنند؟ سریال با سکانس‌های اولش این سوالات را در ذهن‌تان بوجود می‌آورد.

اینجا برخلاف سریال‌های سطحی اتفاقات اثرگذار باقی می‌ماند و روی شخصیت‌ها، روی اتفاقات بعدی، روی دنیای سریال تاثیر می‌گذارد! بدین شکل حس می‌کنید نویسنده یک قدم جلوتر از بیننده به همه اتفاقات بعدی فکر کرده و مسلط است! اینطور است که یک اثرِ ماندگار با یک اثر معمولی و فراموش شدنی وجه تمایز پیدا می‌کند! چراکه هیچ چیز بی‌اهمیتی در یک سریال بزرگ وجود ندارد ولی در یک سریال معمولی که بیشتر سریال‌های این روزها را شامل می‌شود، همه چیز خلاصه به یک اتفاق خاص در یک لحظه بخصوص می‌شود تا بدین شکل بیننده غافلگیر شده یا هیجانی لحظه‌ای نصیبش شود! تازه بعد از آن غافلگیری، آن اتفاق، ناچیز و بی‌اهمیت ول می‌شود و جلوتر شخصیت‌ها طوری رفتار می‌کنند که انگار هیچ چیز روی نداده است! این دقیقا فرق Better Call Saul با اکثرا سریال‌های تلوزیونی‌ست! جایی که همه چیز و همه اتفاقات اثرگذار است.

مثلا وقتی مایک کارت شناسایی پدر ناچو یعنی مانوئل را مخفی می‌کند قرار است روزی با دیدن آن کارت و دیدن اسباب بازی نوه‌اش و یادآوری اینکه مفقود شدن یک بچه چه تاثیری رو یک پدر می‌گذارد، عذاب وجدان بگیرید و همه چیز را به پدر ناچو بگوید! مایک سعی می‌کند به مانوئل بگوید که پسرش با گانگسترهایی که با آنها کار می‌کرد متفاوت است، او آدم خوبی بود که اسیر آدم‌های بد شده بود و در آینده آنها نقشه‌ای دارند که عدالت را برقرار کنند. مانوئل چقدر زیبا در مورد عدالت و انتقام صحبت می‌کند! مانوئل به مایک می‌گوید که انتقام و عدالت مترادف نیستند و انتقام چرخه‌ای است که فقط ادامه خواهد داشت…

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت نهم

در این قسمت بیشتر با قدرت و نفوذ گوستاوو فرینگ در کارتل آشنا می‌شوید! او می‌داند چطور مدرک سازی کند! او می‌داند چطور با نزاکت و آرامش با دشمنانش رفتار کند! او می‌داند چطور خود واقعی‌اش را با آرامش ساختگی مخفی کند! او می‌داند چطور با کارتل بازی کند. او مردی مرتب، منظم و باهوش است که تمام زندگی‌اش را صرف انتقام کرده است. در صحنه‌ای که در کنار استخر خانه دون الادیو به سطح آب نگاه می‌کند یاد اتفاقات گذشته (فصل چهار قسمت هشت سریال بریکینگ بد) می‌افتد! انگار هنوز می‌تواند قطرات خون حل شده در آب استخر را ببیند… در ادامه در بار گاس برای این آن مرد را ترک می‌کند چون نمی‌خواهد کسی را وارد زندگی‌ شخصی‌اش کند، چراکه از سوء استفاده‌های احتمالی بعدی در این مورد باخبر است و باهوش‌تر از آن است که از یک سوراخ دوبار گزیده شود!

تلخ‌ترین اتفاق اما در اواخر این قسمت روی می‌دهد. اول شرکت در مراسم ختم هاوارد، جیمی و مخصوصا کیم را می‌شکند! کیم دروغ‌هایی برای پنهان کردن اتفاقات آن شب سرهم می‌کند! شاید از قیافه‌اش نتوان تشخیص داد اما او از درون متلاشی شده است! او به معنای واقعی کلمه متوجه شده که آنها قطب‌های مخالف آهنربا هستند! آنها برای هم سم هستند و پیوند آنها برای زندگی دیگران خطرناک است. کیم نمی‌تواند با خودش کنار بیاید و حتی وکالت را نیز ترک می‌کند! اگر قدم به قدم با این دو شخصیت پیش رفته باشید می‌دانید که چقدر وکالت‌ کردن برای هر دوی آنها مهم است! مخصوصا برای کیم که بیشتر از یک شغل به آن نگاه می‌کند! کمک کردن به انسان‌های دیگر بخش از وجود او محسوب می‌شود. حال او باید تمام این‌ها را کنار بگذارد و از علاقه‌‌ شدیدش نسبت به وکالت و همینطور عشقش نسبت به جیمی بگذرد! چراکه آن دو کنار هم مانند یک بمب خطرناک می‌مانند! “جیمی من بهترین دوران زندگیم رو با تو داشتم ولی ما برای همه بد بودیم، بقیه به خاطر ما آسیب دیدن… ما باهمدیگه حکم سم رو داریم! ” در حقیقت این دو در کنارهم، بدترین خصلت‌ها و رفتارهای یکدیگر را آشکار می‌کنند که هم برای خودشان و هم برای دیگران پیامدهای سختی به دنبال دارد.

بلاخره داریم به جایی می‌رسیم که “بریکنیگ بد” و “بتر کال ساول” به هم پیوند می‌خورند! با توجه به بخش پایانی این قسمت در ادامه شاهد پیوند اتفاقات بریکینگ بد از زاویه دیگه با این سریال هستیم! چند قسمت آینده مسلما خاطره انگیز خواهند بود…

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت دهم / بازگشتِ ساول گودمن!

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت دهم

این یک دست گرمی برای قسمت‌های داغ آینده است… یک سریال خوب احتیاج به یک پایان خوب دارد، ولی Better Call Saul فراتر از یک سریال خوب است، پس توقع ما از پایانش به همان اندازه بیشتر است…

اگر می‌خواهید سر از کار این قسمت دربیاورید باید در ذهن‌تان قسمت‌های سیاه و سفید فصل‌های پیشین را مرور کنید! بخش‌های سیاه و سفید در حقیقت زمان حال جیمی که تبدیل به “جین تاکاویک” شده را برایمان روایت می‌کند. جیمی بعد از اتفاقات پایانی بریکنیگ بد با یک هویت کاملا جعلی و به عنوان مدیر یک فروشگاه Cinnabon (در اوماها) زندگی می‌کند. در یکی از روزها که او مشغول استراحت و خوردن وعده ناهارش بود، توسط یک راننده تاکسیِ مزاحم که تبلیغات او (به عنوان ساول گودمن در منطقه آلبوکرکی) را به یاد دارد، شناسایی می‌شود! ابتدا جیمی فکر می‌کند بهتر است بار دیگر به “جاروبرقی فروشی بست کوالیتی” که کارش تغییر کاملِ هویت افرادِ فراری است زنگ بزند تا با یک هویت جعلیِ دیگر زندگیش را تغییر دهد! اما او به یکباره تصمیمش را تغییر می‌دهد. این اتفاقات در دقایق ابتدایی فصل پنجم صورت گرفت و حالا در قسمت دهم فصل ششم دنباله آن داستان را می‌بینیم.

در این قسمت می‌بینیم جیمی هرچقدر تلاش می‌کند از هویتش دور شود، اما انگار گذشته‌ دست از سرش برنمی‌دارد و همچنان ساول گودمن بودن است که به زندگی او معنا می‌بخشد، پس او بار دیگر در این قسمت یک نقشه دقیق برای نجات خود می‌کشد! (شاید هم این نقشه عواقبی در قسمت‌های بعدی به دنبال داشته باشد، فعلا مشخص نیست.) در این قسمت جیمی با نقشه‌ای حساب شده به مادر راننده تاکسی نزدیک می‌شود تا برای راننده (جفی) قدرت نمایی کند. جیمی به جفی نزدیک می‌شود و به او می‌گوید که اگر دهانش را در مورد هویت او ببندد قصد دارد او را وارد بازی‌ای پولساز کند! اینکه واقعا جفی دوست دارد وارد بازی شود یا نه مشخص نیست (بازی یعنی مسیر خلاف و پولدار شدنِ یک شبه!) ولی این معلوم است که جیمی خیلی راحت می‌تواند در دهان و ذهن طرف مقابلش حرف بگذارد!

همه چیز مثل همیشه در بتر کال ساول به درستی کنار هم قرار می‌گیرد. حتی ثانیه‌ای نیست که بی‌جهت باشد! نقشه جیمی مثل بیشتر مواقع هوشمندانه است! (هوشمندانه بودن نشان از بدون عواقب بودن نیست!) ابتدا با دو نگهبان بخش حراست طرح رفاقت می‌ریزد (به بهانه معذرت‌خواهی جهت دخالتی که قبلا جیمی در کار آنها کرده بود) تا بتواند مدت زمان بسیار کوتاهی حواس آنها را از دوربین‌های مدار بسته دور کند. جیمی هر بار که به سراغ نگهبانان می‌رود مدت زمانی که حواس آنها به دوربین‌ها نیست را می‌سنجد. تقریبا او می‌تواند با شیرینی و پرحرفیِ نگهبان در حدود کمی بیشتر از سه دقیقه از زمان او را بگیرد. حال او باید فاز دوم نقشه‌اش را عملی کند. او باید دست جفی و دوستش را آلوده کند! به نوعی با آلوده کردن جفی او دیگر نمی‌تواند از جیمی باج‌گیری کند. جیمی خوب می‌داند با هیچ تهدیدی نمی‌تواند جفی را سرجایش بنشاند ولی اگر دست او را نیز آلوده کند دیگر او جرات ندارد خلاف خاصه‌اش عمل کند! برای همین جیمی با کشیدن نقشه‌ی یک سرقت از یک فروشگاه بزرگ، دست جفی را آلوده می‌کند. با اینکه سرقت در دقایقی خیلی طبق نقشه پیش نمی‌رود! اما بلاخره جیمی با کمی آبغوره گرفتن و فیلم بازی کردنِ اضافی فرصت بیشتری برای جفی می‌خرد تا او از مهلکه فرار کند. در آخر این جیمی است که در حال تهدید جفی دیده می‌شود! او با حیله‌گری طعمه‌اش را به دام می‌اندازد و با خون سردی از مهلکه می‌گریزد.

در این قسمت جیمی نشان می‌دهد که همان ساول گودمنِ دغل‌کار، خلافکار و باهوش است! حتی بعد از این همه اتفاق تغییری در نگاه او به زندگی دیده نمی‌شود! در صحنه پایانی این قسمت وقتی جیمی از دور با لبخند به فروشگاه نگاه می‌کند و همه چیز را عادی می‌بیند و متوجه می‌شود نقشه‌اش عملی شده و هیچکس از سرقت بویی نبرده است. او با افتخار و عادی وارد فروشگاه شده و یکی از آن لباس‌ها و کروات‌های رنگی را به دست می‌گیرد. او از روش زندگی سابقش لذت می‌برد، نگاه کنید با چه حسرتی به لباس‌های پرزرق و برق و رنگارنگی که در گذشته می‌پوشید نگاه می‌کند! درست است که به “جین تاکاویک” تبدیل شده ولی در اعماق وجودش ساول گودمن زندگی می‌کند. ساول گودمن دانشمندِ خلافکاری که خیلی خوب می‌داند چطور گلیمش را از آب بیرون بکشد! اما آیا این پایان داستان جیمی است؟ مسلما خیر و هنوز اتفاقات زیادی در سه قسمت باقی مانده برای جیمی رخ خواهد داد! مسلما این یک دست گرمی برای قسمت‌های داغ آینده است… یک سریال خوب احتیاج به یک پایان خوب دارد، ولی Better Call Saul فراتر از یک سریال خوب است، پس توقع ما از پایانش به همان اندازه بیشتر است…

خودتون بهتر می‌دونید شامل اسپویل داستانی است پس مراقب باشید! (صرفا برای اونهایی که در جریان نیستند!)

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت یازدهم/ بریکینگ بد

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت یازدهم/ بریکینگ بد

قسمت یازدهم سریال Better Call Saul در دو خط زمانی کاملا متفاوت روایت می‌شود. خط زمانی گذشته به شکل رنگی و خط زمانی حال به شکل سیاه و سفید به تصویر کشیده شده است. زمان حال داستان جیمی بعد از اتفاقات  بریکینگ بد و زندگی او با نام جعلی را روایت می‌کند و بخش رنگی به داستان بریکنیگ بد و آغاز پیوند جسی و والتر وایت با جیمی (ساول گودمن) می‌پردازد. Better Call Saul برای پایان دادنِ داستانِ شخصیتِ اصلی‌اش جیمی، به بازی با زمان روی آورده است. شاید بتوان گفت این بازی می‌خواهد به یک نقطه مشترک در زمان حال و گذشته پیوند بخورد! اینکه داستان قرار است به کجا برود واقعا غیرقابل پیش بینی است!

جیمی اصلا عوض نشده است! با آن همه الماسی که در دستانش است و آن همه پولی که در حال بذل و بخشش برای گرفتن کوچکترین اطلاعات از زندگیِ گذشته‌اش است، آیا او واقعا احتیاج دارد که خودش را وارد یک داستان و نقشه جدید بکند؟! (آن هم نه یک پول کلان بلکه یک پول بخور و نمیر به نسبت آن همه الماس و پولی که همین الان نیز دارد!) جیمی مک‌گیل در حقیقت به هیچ پولی احتیاج ندارد! زندگی مخفیانه و آرامش می‌تواند برای همیشه به همین شکل و حتی بهتر ادامه داشته باشد! اما خلع درونی او هیچ وقت پرشدنی نیست! جیمی از خودش متنفر است! جیمی بودن هیچ چیزی برایش نداشته است! ولی در عوض ساول گودمن بودن چرا! ساول بودن برایش همه چیز داشت! هر بازی‌ای که در دوران جیمی بودن به شکل نقشه‌های ساده‌ی کلاهبرداری انجام می‌داد، در زمان ساول بودن برایش احترام و عزت به دنبال داشت. شاید این احترام از طرف یک سری اوباش و خلافکار بود ولی همین هم باعث می‌شد او حس بهتری نسبت به خودش داشته باشد، باعث می‌شد احساس زنده بودن بکند! (ببینید چطور دستگاه ماساژ پایی مانند قدیم می‌خرد! او می‌خواهد همان احساس دوباره درونش زنده شود) حال در زمان حال او با سرقت اطلاعات هویتی افرادی تنها و خاص با کمک راننده تاکسی و رفیقش که در قسمت قبل با آنها بیشتر آشنا شدیم، می‌خواهد کسب درآمد کند! تا شاید کمی از حس گذشته را بچشد اما دردها و خلع درونی او بزرگ‌تر از آن است که تصور می‌کند…

بتر کال ساول بعضی از قسمت‌هایش را به شکل هوشمندانه‌ای به خود مخاطب می‌سپارد! همه دوست داشتیم بدانیم عکس العمل کیم به جیمی در هنگام زنگ زدن به او بعد از این همه مدت و اتفاقات تلخ چه بود! اما فقط حرص خوردن شدید جیمی را می‌بینیم و شیشه‌ای که خورد می‌شود! سریال می‌داند کی داستان را به خود شما و ذهن‌تان بسپارد! خوب می‌داند چطور ذهنتان را حتی درگیر کوچک‌ترین جزئیات داستان و اتفاقات بکند! اینکارها فقط از چنین سریال قدرتمندی برمی‌آید!

اما داستانِ بخش رنگی، در حقیقت مرور خاطراتی شیرین از دنیای بریکینگ بد است! اولین بخش زمانی است که جسی و والتر با تهدید می‌خواهند کاری کنند که ساول گودمن وکیلشان شود. (برید فصل دوم قسمت هشت بریکینگ بد رو ببینید! اونجا در اوج ترس جیمی اسم لالو رو میاره! یعنی واقعا نویسنده از اون موقع داستان لالو تو ذهنش بوده! اینجا فرق یه سریال معمولی با بریکینگ بد مشخص میشه!) و دومین بخش که فقط رفتن جیمی به سمت مدرسه والتر را نشان می‌دهد زمانی است که ساول به دبیرستان والتر می‌رود تا از او زهر چشم بگیرد (اینکه آمار او را به طور کامل در کمترین زمان بدست آورده!) و به او در مورد نقاط ضعفش گوشزد و او را در راه پولشویی کمک کند.

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت یازدهم/ بریکینگ بد

در این قسمت زمان به عقب می‌رود و دوباره شاهد کل کل‌های بامزه‌ی جسی و والتر هستیم، همینطور جیمی را در هیبت وکیل فریبکاری که می‌شناختیم می‌بینیم، وکیلی که بزر ساخت تجارت والتر وایت و جسی پینک من را می‌پاشد! در این قسمت می‌توانیم برخی از به یادماندنی‌ترین لحظات سریال اصلی را از منظر جدیدی ببینیم. در این قسمت دوباره شاهد بازگشت شخصیت‌های دوست داشتنی‌ بریکنیگ بد هستیم، شخصیت‌هایی که در اوج خنده از ته دل ما را گریان کردند! شخصیت‌هایی که خوب نیستند که بخواهند الگوی ما شوند، بلکه آنها آینه‌ی عبرت ما هستند! انسان‌های عادی‌ای که به خاطر تمام اشتباهات، دروغ‌ها و دوز و کلک‌هایشان و به خاطر تمام آسیب‌هایی که به انسان‌های دیگر وارد کردند ما را از خود متنفر کردند! اما در عین حال ما آنها را به عنوان شخصیت‌های انسانی با تمام بدی و خوبی‌‌هایشان پذیرفتیم! مشکلات و دردهایشان را درک کردیم و با آنها زندگی کردیم! مسیرهای اشتباهشان را دیدیم و درس گرفتیم. بریکینگ بد یکی از بهترین سریال‌های تاریخ است! نه به خاطر اینکه جذاب‌ترین و هیجان انگیز‌ترین یا واقعی‌ترین و بی‌نقص‌ترین خط داستانی را داراست! بلکه به خاطر اینکه تاثیرگذار‌ترین سریالی است که ساخته شده است! سریالی که خوب بلد است چطور بازی‌تان بدهد، خوب بلد است که چطور در اوج اینکه فکر می‌کنید همه چیز را می‌دانید غافلگیرتان کند، خوب می‌داند چطور با دیالوگ‌هایش ساعت‌ها شما را درگیر خود کند، خوب می‌داند… بتر کال ساول هم بچه همان پدر است و نمی‌توان آن را حدس زد، پیش بینی اتفاقات دو قسمت باقی مانده واقعا غیرممکن است!

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت دوازدهم / کیم وکسلر 

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت دوازدهم / کیم وکسلر 

قسمت دوازدهم به زندگیِ حال کیم وکسلر و اتفاقات پیرامون جداییِ کیم و جیمی می‌پردازد. جواب بسیاری از سوال‌ها که مدت‌هاست ذهن‌مان را درگیر خود کرده، در این قسمت داده می‌شود. اینکه در زمان حال کیم در کجا زندگی می‌کند و آیا توانسته با مرگ هاوارد به راحتی کنار بیاید؟ و بسیاری از سوالات دیگر! و البته در انتهای این قسمت می‌بینیم که چطور جیمی به دردسر می‌افتد و نقابش افتاده و دستش رو می‌شود… (در قسمت آخر در مورد ماجرای جیمی خواهیم نوشت! این قسمت مختص کیم است!)

کسانی که شش فصل سریال Better Call Saul را دیده‌ و از آن لذت برده‌اند، می‌دانند که قرار نیست اتفاق هیجان انگیز زیادی در طول سریال ببینند، چیزی که در اینجا منتظر شماست فراتر از لحظات هیجان انگیز لحظه‌ای است! اگر در طی چند قسمت نتوانید با چنین سریال عمیقی ارتباط برقرار کنید، پس قرار نیست معجزه‌ای برایتان رخ دهد. این سبکی نیست که دوست داشته باشید، پس بهتر است به دنبال سریال و سبکی متفاوت بگردید! اما به هر دلیلی اگر تا به اینجای کار از دیدن Better Call Saul لذت برده‌اید و آن را درک کرده‌اید، باید قبول کنید که این قسمت یکی از تلخ‌ترین قسمت‌های سریال تاکنون بوده است…

کیم از آن شخصیت وکیل قدرتمند و بانفوذش فاصله زیادی گرفته است! او به عنوان یک کارمند ساده در یک شرکت عمده‌فروشی آبپاش در فلوریدا کار می‌کند! ارتباطات ساده با افراد معمولی تمام زندگی‌اش را فرا گرفته است. روزی او برای عدالت‌خواهی دست به هرکار می‌زد و اکنون برای فروش محصولات آبپاش در تقلا است! او واقعا حرفی برای گفتن ندارد! به دنیای اطرافش نگاه کنید، او هیچ سنخیتی با این دنیای جدید ندارد. چند کلمه‌ای صحبت پراکنده با دوست پسر جدیدش، چند کلمه‌ای صحبت با همکارانش در مورد مایونز، غذا و تولد چیزی است که از دهانش بیرون می‌آید! انگار او در سیاره‌ای دیگر فرود آمده و زندگی‌اش هیچ رنگ و بویی از کیم وکسلری که می‌شناختیم ندارد. اما روزی که او صدای جیمی را بعد از مدت‌ها از پشت تلفن می‌شنود انگار جرقه‌ای در درون او رخ می‌دهد. او دل خوشی از جیمی ندارد، هنوز شاید در اعماق وجودش عشقِ عجیب و غریب و جنون انگیزشان زنده باشد اما بعد از مرگ هاوارد همه آن حس در اعماق وجودش (مثل جسد هاوارد در دل آزمایشگاه گاس) دفن شده است…

جیمی در پشت تلفن به کیم می‌گوید که اعتراف به جرم‌های گذشته بیهوده است. اما آیا واقعا اعتراف به اشتباهات گذشته بیهوده است؟ کیم به جیمی می‌گوید که خوشحال است که او هنوز زنده است! چراکه همین حرف‌های به ظاهر بیهوده رویش تاثیر می‌گذارد و او را بیدار می‌کند. بعد از این صحبت‌ها، او به البوکرکی نیومکزیکو باز می‌گردد تا با همسر هاوارد دیدار کند. نگاه کنید چطور در جلوی آسانسور با حسرت به زن وکیل نگاه می‌کند! انگار خود گذشته‌اش را می‌بیند، چقدر تلخ است که نتوانی خود واقعیت باشی و از آنچه هستی فرار کنی. در پیش همسر هاوارد او همه چیز را اعتراف می‌کند. این اعتراف می‌تواند کمی او را سبک کند اما برخی اتفاقات هیچ وقت فراموش نخواهد شد! دردهای درون سینه‌اش به او هجوم می‌آورند و او با تمام وجود در راه برگشت به فلوریدا در اتوبوس زجه می‌زند… تمام آن نقشه‌های به ظاهر هوشمندانه برایش عاقبت تلخی به ارمغان داشت و هیچ راهی برای جبران آن اشتباهات وجود ندارد…

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت دوازدهم / کیم وکسلر 

سکانس‌های رنگی زمانی را نشان می‌دهد که کیم وکسلر برگه‌های طلاق را به پیش جیمی می‌آورد. جیمی که هنگ کرده و این اتفاق را باور نمی‌کند یک ساعت کیم را جلوی در معطل می‌کند! او باور نمی‌کند که به همین راحتی در حال جدا شدن از کیم است! عشق این دو فراتر از عشق‌های معمولی داستان‌هاست! جدا شدن آنها باورنکردنی‌ست! هرکس به سبک خود عشقش را بروز می‌دهد. به بی‌اعتنایی‌ها و بی‌خیال بودن‌های جیمی و نگاه‌های کیم دقت کنید… تلخی عجیبی در وجود هر دوی‌شان موج می‌زند… نکته جالب دیگر این قسمت برخورد کیم با جسی پینکمن است و نشان دهنده این است که دنیا از آنچه تصورش را هم می‌کنیم کوچکتر است! کیم در روزی که برای آخرین بار با جیمی ملاقات کرد با جسی پینکمنی رو به رو می‌شود که در آینده‌ای نه چندان دور (به همراه والتر) باعث نابودی جیمی می‌شوند…

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت سیزدهم/ پایان داستان جیمی مک‌گیل (قسمت آخر)

همیشه پایان‌ِ یک سریال خاطره انگیز ناراحت‌کننده است، انگار به شکلِ ناگهانی تمام خاطراتی که در طول سال‌ها با سریال داشته‌اید برایتان زنده می‌شود. وقتی به عقب نگاه می‌کنید و قسمت اول سریال را به یاد می‌آورید، یک انسان متفاوت بودید و اکنون بعد از سال‌ها تاثیر سریال را در خودتان می‌بینید، این تاثیرِ یک سریال قدرتمند است! در طولِ تمامِ سریال دیدیم که چطور جیمی مک‌گیل طی ماجراهای مختلف تبدیل به ساول گودمن شد ولی در قسمت پایانی سریال با چیز متفاوتی طرف هستیم! در این قسمت ساول گودمنِ حیله‌گر بار دیگر تبدیل به جیمی مک‌گیلِ خوش‌قلب و دوست داشتنی می‌شود! این تاثیر عشق روی انسان‌هاست، وقتی که یک نفر را از خودت هم بیشتر دوست داشته باشی، تغییر خواهی کرد و دست به هرکاری برای حفاظت از او می‌زنید.

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت سیزدهم/ پایان داستان جیمی مک‌گیل

در این قسمت ساول گودمنِ حیله‌گر بار دیگر تبدیل به جیمی مک‌گیلِ خوش‌قلب و دوست داشتنی می‌شود!

قسمت آخر سریال بتر کال ساول بدون شک یکی از بهترین و عمیق‌ترین قسمت‌های کل این سریالِ متمایز است! به ظاهر اتفاق خاصی در این قسمت نمی‌افتد اما همان اتفاقاتِ به ظاهر ساده برای کسانی که این کاراکترها را می‌شناسند، بسیار تاثیرگذار است. در اینجا ابتدا به سراغ آخر قسمت قبلی می‌رویم و داستان جیمی و دردسرهایی که برایش پیش آمده را دنبال می‌کنیم و بعد در مورد پایان زیبای سریال صحبت خواهیم کرد و در آخر با یک نتیجه‌گیریِ کلی از کل سریال (نه فقط فصل آخر)، بررسی را در یک پاراگراف به پایان می‌رسانیم… 

کش مکش درونی جیمی او را به درونِ خانه‌‌ی مردِ بیمار به سرطان می‌کشاند! اگر برایتان سوال است که چرا جیمی در این خانه است، نگران نباشید حتی خودش هم نمی‌داند چرا اینجاست! بعضی وقت‌ها کارهای بی‌معنی و احمقانه‌ای انجام می‌دهیم، شاید ته دلمان می‌خواهیم چیزی را حس کنیم! جیمی تهی از همه چیز است و می‌خواهد با به مخاطره انداختن خودش حسی را در وجودش زنده کند. همه اطلاعات مرد که هنوز خواب است را ثبت می‌کند ولی هنوز حس درونی‌اش تغییری نکرده است! کمی شیطنتِ بیشتر چه مشکلی پیش خواهد آورد!؟ او به طبقه بالا می‌رود و شروع به سرقت‌ِ وسایلِ مختلف می‌کند! (دیگه واقعا رد داده!) اما در همین حین دو اتفاق می‌افتد که جیمی را در نهایت به دردسر می‌اندازد. اول اینکه مرد از خواب بیدار می‌شود و دوم اینکه یک ماشین پلیس پشت تاکسی جف پارک می‌کند! پلیس‌ها مشغول خوردن شامشان هستند و کاری با او ندارند، ولی جف که ترس تمام وجودش را گرفته دست به کارِ احمقانه‌ای می‌زند و یک تصادفِ ناشیانه و خنده‌دار جلوی پلیس‌ها به وجود می‌آورد! جفی گیر می‌افتد و جیمی نیز بعد از اینکه مرد دوباره بیهوش می‌شود فرار می‌کند!

جف بعد از گیر افتادن به جیمی زنگ می‌زند تا از او کمک بخواهد! جیمی به مادر جف زنگ می‌زند تا از او برای آزاد کردن پسرش کمک بگیرد ولی در جایی مادر با دیالوگی به جیمی مشکوک می‌شود، چراکه جیمی با چنان قاطعیتی در مورد قوانین البوکرکی صحبت می‌کند که انگار سال‌هاست یک وکیل کارکشته در آن منطقه بوده است! مادر جف که به تازگی با دنیای اینترنت آشنا شده با سرچ کلمه شیادِ البوکرکی به راحتی به تبلیغات ساول گودمن می‌رسد و دست جیمی برای او رو می‌شود! جیمی وارد خانه مادر شده و متوجه می‌شود که مادر از همه چیز آگاه شده است! پرده کنار رفته و دست جیمی رو شده است، جیمی یک وکیل کلاش و حیله‌گر بود ولی هیچ وقت نمی‌تواند به کسی آسیبی وارد کند! و البته یک جمله برای او سنگین بود! مادر رو به جیمی می‌گوید که به او اعتماد کرده بود… (شاید از اینکه یک نفر حتی در این شرایط که خودش هم به خودش اعتمادی ندارد، به او واقعا اعتماد کرده تحت تاثیر قرار گرفته و آنطور همه چیزش را به فنا داد) جیمی تحت تاثیر این حرف لو رفتنش توسط پلیس را به جان می‌خرد! خیلی زود تمام پلیس‌های شهر به دنبال جیمی می‌گردند! صحنه‌ی درون سطل زباله نشان می‌دهد تا چه حد او خار شده است و در نهایت او توسط پلیس دستگیر می‌شود…

بررسی فصل ششم سریال Better Call Saul قسمت سیزدهم/ پایان داستان جیمی مک‌گیل

سریال در قسمت آخر از سه شخصیت مهمش یک سوال ساده می‌پرسد! اگر یک ماشین زمان داشتید چه تغییری در زندگی خود ایجاد می‌کردید؟! جیمی، مایک و والتر وایت به این سوال در سکانس‌های مختلفِ قسمتِ آخر پاسخ می‌دهند! هر جواب شیرینی خاص خودش را دارد و از جهان بینیِ متفاوتِ هریک از آنها خبر می‌دهد! مایک می‌گوید که به تاریخ هفدهم مارس ۱۹۸۴ می‌رفت تا اولین رشوه‌اش را در آن روز نمی‌گرفت. سریال به زیبایی به ما گوشزد می‌کند که جرم‌های بزرگ از کوچکترین جرم‌ها آغاز می‌شود و گرفتن یک رشوه به ظاهر ساده مسیر زندگی او را تغییر داده است. جیمی که جوابش کاملا مشخص است و به دنبال پول بیشتر است! مایک از اینکه جیمی همه چیز را در پول می‌بیند تعجب می‌کند! جیمی بعدا درون سطل زباله در هنگام دستگیری و وقتی الماس‌های گران بهایی در دستانش است، متوجه می‌شود که پول همه چیز نیست! والتر وایت اما از همه جواب جالب‌تری می‌دهد! او می‌گوید از نظر علمی سفر در زمانی که مد نظر جیمی است ممکن نیست! او مثل همیشه جواب ساده‌ترین سوال‌ها را پیچیده و جذاب می‌کند! والتر از ول کردن شرکتش در جوانی پشیمان است! چقدر تلخ است که او در مورد دستاوردهای گذشته و از دست رفته‌اش صحبت می‌کند….

در انتها جیمی را در بند می‌بینم، نه بهتر بگوییم ساول گودمن را در بند می‌بینیم! ساول گودمن آن مردِ شیاد و حیله‌گر گیر افتاده است، او با ترفندهایی می‌تواند به توافقی باور نکردنی برسد و حبس ابدش را به هفت سال زندان کاهش دهد اما در یک لحظه همه چیز برای ساول گودمن به پایان می‌رسد. به نوعی ساول گودمن در چشم بهم زدنی از بین می‌رود و جیمی مک‌گیل دوباره زنده می‌شود! زمانی که جیمی متوجه می‌شود که کیم در خطر دستگیری و دادگاهی شدن است از همه چیزش چشم پوشی می‌کند! ساول گودمن بودن اینبار برایش منفعتی ندارد چراکه کیم وسکر در خطر است و او عاشق اوست! از آن عشق‌های ابدی که هیچ وقت کهنه نمی‌شود! عشقی که جنس زمینی ندارد و شما را وادار به فداکاری می‌کند! صحنه‌ی دادگاه، نگاه‌های جیمی به کیم و دیالوگ‌های زیبای این بخش و بعد سکانس‌ آخر زندان و صحبت‌های جیمی و کیم باهم همه و همه فوق العاده هستند! این نشان می‌دهد یک سریال عمیق چطور می‌تواند به شکلی فراتر از آنچه تصور می‌کردیم برایمان تا همیشه ماندگار شود! خیلی سخت است که داستان، اتفاقات و پایان بترکال‌ساول را به همین راحتی‌ها از یاد ببریم. یک سفر خاطر‌ه‌انگیز، تاثیرگذار و دوست داشتنی که تا همیشه در قلب‌مان ماندگار می‌شود…

حرف آخر

امتیاز سایت ساعت هفت

امتیاز سریال بترکال‌ساول (امتیاز کلی سریال)

به بتر کال ساول به سادگی می‌توانیم لقب شاهکار بدهیم، این سریال یکی از پرجزئیات‌ترین، سینمایی‌ترین و عمیق‌ترین سریال‌های تمام دوران است! از داستانِ زندگیِ شخصیِ جیمی مک گیل تا تبدیل شدنش به ساول گودمن که در بوجود آوردن امپراطوری‌ کریستالِ آبی نقشی پررنگ داشت و در آخر دوباره تبدیل شدنش به جیمی به واسطه معجزه عشق را در این سریالِ تکرارنشدنی تجربه کردیم… بترکال ساول شاید بهترین سریال تاریخ نباشد، اما قطعا بهترین اسپین آف تاریخ است!

آخرین مطالب به روز شده

محبوب‌ترین مطالب

آخرین مقالات اختصاصی

اشتراک در
اطلاع از
guest
71 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مهدی
مهدی

سلام تنها ایرادی که میشه گرفت این بود که بعضی سکانس‌ها سیاه و سفید بود این به نظر من ایراده لزومی نداره آینده رو سیاه سفید نشون بدی بیننده خودش میفهمه آینده است
و چطور شد پیرزنه که تازه با کامپیوتر آشنا شده با دو تا سرچ تو اینترنت میفهمه یارو همون سال گودمنه ولی این همه مدت پلیس نفهمیده بود

مهراد
مهراد

بعد افتادن جیمی تو زندان کیم دوباره شغل وکالتو از سر گرفت یا دیگه در حرفه وکالت فعالیت نمیکنه؟

Saman
Saman

اون زندانی که توش جیمی بود تو البوکورکی بود؟

Moh3n
Moh3n

این سریال واقعا یکی از عجیبترین سریال هایی بود که تا الان دیدم
از یک نظر بازی ها و سطح سریال فراتر از عالی بود ولی واقعا و واقعاااا دنبال کردن سریال خیلی برام کسل کننده و خسته کننده بود و خییییییلی سریال گفتگو محوری بود
به نظرم در متن بالا که حالا نمیدونم ترجمه از یک سایت خارجی بود یا احساس خودِ شما نسبت به سریال، ولی درکل به نظرم خیلی سریال رو بیش از اندازه بزرگ کردید و ازش تعریف کردید که در بعضی لحظه ها فکر میکردم داریم درباره سریال Game of thrones این تعریف ها و تمجید ها از تک تک دیالوگ ها و اینکه در این سریال هیچ دیالوگی بیخودی گفته نمیشه رو میخونیم
بازم میگم در اینکه سریال واقعا سطح بالایی بود شکی نیست ولی واقعا در کنار خوبی هاش خسته کننده هم بود

Saieh
Saieh
پاسخ به  Moh3n

این سریال به مراتب از گیم اف ترونز بالاتره و اگر شما غیر از این فکر میکنید یک مخاطب سطح پایین هستید

علی
علی
پاسخ به  Moh3n

شوخی می‌کنی راجع به گیم آف ترون دیگه؟ چون گیم آف ترون از فصل ۳ به بعد نابود شد و پر از ابهامات و دیالوگ های سطحی رو به جای گذاشت.

محمد
محمد

برام سواله چرا ساول حکم هفت سال رو ول کرد؟!

علی
علی
پاسخ به  محمد

نوع نگاهش به زندگی تغییر کرد در واقع از همون موقع که حکمش رو تغییر داد آزاد شد.

سید علی فیض
سید علی فیض

سلام . با اینکه امتیاز برکینگ بد بیشتره اما به نظر من این سریال بهتره با ساول تماس بگیری محشره و واقعا فوق العاده عالیه .

هایزنبرگ
هایزنبرگ
پاسخ به  سید علی فیض

سلام. بنظرم یخورده احساسی شدین. درسته ساول عالی بود ولی برکینگ بد رو با هیچی نمیشه مقایسه کرد.

مهرداد
مهرداد

نقدتون در مور قسمت آخر را خوندم و نکته ای که به ذهنم میرسه اینه که ساول در مورد ماشین زمان صحبت کرد و حرف دلش این بود که اون زمان که برای برادرش خرت و پرت میخرید و براش میاورد کاش کمی صبر میکرد و با برادرش بیشتر صحبت میکرد (فلش بک :چاک اصرار کرد که بمون که با هم گپ بزنیم ولی جیمی قبول نکرد)
دوس دارم نظرتون در مورد شعله فندک و آتش سیگار رنگی در سکانس ملاقات جیمی و کیم بدونم.
(با توجه به اینکه فلش فوروارد بود و تصاویر سیاه و سفید بودن شعله سیگار و آتش فندک رنگی بود که حتمااا نکته ای داره)

مجید وزیری راد
مجید وزیری راد

بنظر من اون دزدی از فروشگاه اصلا در زمان مناسبی نبود .. اضافه بود.. جیمی به روشهای آسونتری میتونست اون راننده رو ساکت کنه بجای اینکه بیاد اون همه نقشه بکشه .. اگه در قسمتهای میانی بود شاید میشد ازش گذشت. ولی اینکه نیمه پایانی” این قسمت دزدی رو مثل یه تیکه اضافی بچسبونی به ته سریال خیلی مسخره بود.. اصلا انتظارشو نداشتم.. بعد با یه جمله من بتو اعتماد داشتم یهو سال گودمن متحول بشه هم خیلی منطقی نبود.. مگراینکه شخص دیگه ای قبلا بهش این جمله رو گفته باشه در سریال که من خاطرم نباشه.. توی نقد هم منتظر بودم کسی اینو به قسمتی از سریال ارجاع بده ولی انگار این اتفاق نیفتاده و فقط یه جمله ساده بوده که نمیدونم چجوری روی جیمی تاثیر گذاشته

آرمین
آرمین

اون سکانسی که جیمی میره توی سطل آشغال چقدر به اوایل سریال شبیه . اوایل سریال برای کمک به سالمندان و با اختیار خودش میره داخل سطل ولی اینجا با اجبار و اکراه . فکر کنم قشنگ میشد فهمید این دو سکانس سطل آشغال اولیش جیمز مک گیل بود و دومیش ساول گودمن

امیر کورش
امیر کورش

ممنون از نقد و بررسی مبسوط. به نکته رو اضافه کن البته مطمئن نیستم. مایک قبل اینکه بگه برگرده عقب که رشوه نگیره اشاره می کنه قبل 11 سپتامبر 2001 برگرده که جلوی فاجعه رو بگیره

مهرداد
مهرداد
پاسخ به  امیر کورش

گفت میره به هشتم دسامبر 2001 روزی که پسرش کشته شد بعد بلافاصله نظرش تغییر کرد گفت میره به هفدهم مارس 1984 روزی که اولین رشوه اش را گرفته بود چون فهمیده بود از اون روز افتاده توی مسیر اشتباه

محمد
محمد

در مورد هاوارد کاملا باهاتون مخالفم، هاوارد دقیقا یکی از بهترین آدم های دنیای این سریال بود، دقیقا مثل چاک، هاوارد و چاک آدم های خوبی بودن که ما بخاطر نزدیکی به جیمی و کیم و طرفداری از این دو شیاد، اون ها رو بد میدیدیم، جیمی با دستکاری مدارک چاک باعث خراب شدن حرفه چاک شد و از اون بدتر با فاش کردن بیماریش پیش مسئول بیمه وکلا، عملا زندگی حرفه ای برادرش رو نابود کرد، اما بعد از مرگ چاک وقتی که هاوارد در شرایط روحی بدی اومد خونه جیمی و کیم و خودش رو مقصر خودکشی چاک میدونست، جیمی اعتراف نکرد که تقصیر من بوده و تمامی عذاب وجدان این کار رو گردن هاوارد انداخت، اما هاوارد با تلاش و رفتن پیش روانشناس این بحران ها رو رد کرد و دوباره زندگیش رو ساخت، تو شب مرگ هاوارد هم دقیقا همین حرف ها رو بهشون زد، گفت که این کارهایی که شما میکنین من رو نابود نمیکنه، من بدتر از این ها رو گذروندم، اما شما دارین خودتون رو نابود میکنین.
هاوارد واقعا آدم خوبی بود در بین آدم بد های دنیای برکینگ‌بد.
آدمی مثل هنک شریدر.
اما متاسفانه این دنیایی که ما دیدیم دنیای آدم بدهاست.

مسعود
مسعود

دقیقا موافقم باهات

سید علی فیض
سید علی فیض

کاملا با شما موافقم .اتفاقا جیمی کار بسیار بزرگی کرد تا خودشو نشون بده کاری که هیچکس از اون انتظار نداشت و اونم قبول شدن در وکالت بود و حداقل انتظار جیمی از چاک و هاروارد استخدام و استفاده از جیمی به عنوان یک وکیل بود اما چاک با بدترین شکل ممکن مدام اونو تحقیر می‌کرد و یه جوری تو سرش میزد اتفاقا جیمی آدم با جنبه ای نشون میداد و با همه این اتفاق ها خیلی سعی کرد تا اعتماد چاک رو جلب کنه ولی دقیقا برعکس شد و به نظرم چاک بسیار خودخواه بود و بجز خودش حاضر نبود ببینه برادرش کم کم شاید حتی جای اون رو بگیره و شاید باعث اتفاقات بعدی برخورد چاک بود .

مسعود
مسعود

بالاخره معلوم شد پوستری که برای فصل ششم انتخاب کردن جیمی در حال در آوردن کت ساول گودمنه. برا هممون سوال بود داره کت رو میپوشه یا در میاره. یکی از دلایل رحم کردن جیمی به ماریون به نظر من علاقه اش به افراد سالخورده است که در دوران جیمی بودنش مشغول کار روی پرونده سندپایپر بود. اگه رفتارش خوب باشه شاید زودتر از زندان در بیاد..

مسعود
مسعود

جمله آخرم یه شوخی بود امین جان. قرار نیست ادامه پیدا کنه. کیمم خندش گرفت

مسعود
مسعود

خنده دارش اینجاست ۸۶ سال اینقدر زیاده که هرچقدرم خوب باشه فایده نداره، مثلا میشه ۵۲ سال !دقت کردی پایان سریال برکینگ بد در محیطی اتفاق افتاد که کاملا مرتبط بود با شغلش. پایان جیمی هم کاملا مرتبط بود با شغلش یعنی دادگاه و زندان. اگه مثلا تو خونه خودکشی میکرد تقارن نداشت ولی سازندگان دنیای برکینگ بد همه چیز رو در نظر میگیرن

Frii
Frii

ممنون بابت بررسی تمام قسمت‌ها. عالی بود
واقعا خیلی حیف شد سریال تموم شد
پایان رو خیلی دوست داشتم. از اینکه سریال رو کامل دیدم خیلی خوشحالم

مسعود
مسعود

نگاه کیم به اون باجه خالی که مایک کار میکرد یا نگاهش به زن وکیل خیلی درد داشت. چرا وقتی مادر جف به جیمی گفت من بهت اعتماد کردم جیمی اینقد تحت تاثیر قرار گرفت؟ اخه جیمی کسی نیست اینقد راحت تحت تاثیر قرار بگیره. شما متوجه شدی؟ به به نقد اپیزودیک خاندان اژدها و ارباب حلقه ها

مسعود
مسعود

درود بر طرفدار دو آتشه برکینگ بد
قسمت 11 قشنگ بود و پر از نکته. حتی اومدن والت و جسی زمینه سازی یه سری نکته های دیگه بود و همینجوری نیاورده بودنشون که فقط نشونشون بدن. مثلا سرطان داشتن والت یا قبری که براش کندن و سال گودمن رو جوری نشون دادن انگار اونجاست. بعضیا توقع صحنه های اکشن از این سریال دارن ولی جیمی حتی آنتاگونیست نداره و دشمن اصلیش خودشه. برعکس گاس و والتر و لالو که دشمن مهمی داشتن. ناراحتم داره تموم میشه ولی شروع خاندان اژدها و ارباب حلقه ها دلگرمم میکنه. مرسی بابت نقدت

مجتبی
مجتبی

دست مریزاد خیلی عالی نوشتید خیلی لذت بردم دمتون گرم
بسیار مشتاق دیدن این سه قسمت آخر هستم. امیدوارم بترکونن و یه چیز خاص تحویلمون بدن

مسعود
مسعود

ولی من این قسمت رو دوست نداشتم. نقشه جیمی برا راننده تاکسی به نظرم خیلی طنز و غیرواقعی اومد. یه حسی بهم میگه بهترین قسمت ها همون قسمت های مرگ هاوارد و لالو و ناچو باقی میمونن

رضا
رضا

نقد عالیی بود . ممنون . پلان اخر قسمت 9 دقیقا همون لوکیشن با تمام جزییات در اولین باری که والتر وایت در برکینگ بد با سال گود من مواجه شد . دم کارگردانش گرم

رضا
رضا

نقد عالی بود دمت گرم . پلانهای اخر قسمت 9 را مرور کنید . دقیقا همون لباس همون ماشین همون دفتر کار و حتی چیدمان روی میز سال گودمن . لحظه روبرو شدن والتر وایت با سال گود من را تداعی میکند. کیف میکنم با این فیلم . دم کارگردانش گرم

رضا
رضا

ای کاش دوستان عزیز در بخش دوبه به یک تفاهم برسند و دوبلور های شخصیت های اصلی فیلم را فیکس نگه دارند. تازه به صدای جیمی و مایک در فصل های اوال عادت میکنی… یهو کلا صدا عوض میشه . به خاطر همین چند بار با صدای اصلی ، سریای را از اول تا اخر میبینم ، کیفش بیشتره.

مسعود
مسعود

خیلی سریع و بدون حاشیه اضافی نقد میکنی دمت گرم. بعضی نقدا رو میخونی طرف یه چیزایی میگه که خود سازندگان سریال هم روحشون بی خبره!! توی IMDB دیدم اپیزود بعدی برخلاف اپیزودهای قبلی که اسمشون فلان و فلان بود اسمش Nippy است و عکسشم والتر و جسیه که تو یه ماشین نشستن. چقد نظریه میدادن کیم میمیره یا میره زندان ولی هیچکدومش درست نبود. برکینگ بد که چهار اپیزود اخرش ترکوند ، ببینیم بتر کال ساول اپیزودهای اخرش چیکار میکنه