بررسی سریال See فصل سوم تا قسمت هشتم

سریال see یک درامِ علمی تخیلی است که توسط Steven Knight و برای شبکه‌ی +Apple TV ساخته شده است. فصل اول این سریال سال  2019، فصل دوم سال 2021 و فصل سوم از تاریخ 26 آگوست 2022 منتشر شده است. در ادامه با بررسی سریال See فصل سوم در خدمت شما هستیم.

خلاصه‌ی داستان سریال بینایی…

داستان سریال See در قرن ۲۱ جریان دارد. به دنبال همه‌گیری ویروسی کشنده، جمعیت جهان به کمتر از دو میلیون نفر کاهش یافت و تمام انسان‌های باقی مانده نابینا شدند. حدود سیصد سال از این موضوع می‌گذرد و بینایی به موضوعی افسانه‌ای بدل گشته است که حتی صحبت کردن در مورد آن حرام و جرم محسوب می‌شود…

در دهکده ی “آلکنی” همه چیز آرام است و زندگی بدون هیچ مشکلی در حال سپری شدن است. خانواده‌های نابینایی که در کنار هم دهکده‌ای را ساخته‌اند و زندگی در تاریکی مطلق برایشان یک امر کاملا طبیعی است. تا اینکه یک زن حامله به نام ماگرا (با بازی Hora Hilmar) وارد دهکده می‌شود. فرمانده‌ی دهکده “بابا واس” که بچه‌دار نمی‌شود او را به همسری بر می‌گزیند. پدر اصلی بچه‌ها فردی به نام “جرلامارل” است که توسط حکومت به خاطر اینکه توانایی “دیدن” دارد تحت تعقیب است! به خاطر همین موضوع با خیانت یکی از اعضای دهکده ، “آلکنی” در آستانه‌ی فرو پاشی قرار گرفته است چرا که ویچ فایندرها که به دنبال جادوگران یا همان بیناها هستند به دهکده هجوم آورده‌اند و…

بررسی کامل دو فصل اول سریال see

معرفی بازیگران و شخصیت های اصلی سریال See / معرفی شخصیت‌های سریال بینایی

…بررسی دارای اسپویل داستانی است… 

بررسی سریال بینایی فصل سوم قسمت اول

بررسی سریال See فصل سوم

(از: وحید یعقوبی)

سریال “See” دارای ایده‌ی اولیه جذاب و تماشاگر پسندی‌ست و همین موضوع آن را به سریالی پرطرفدار تبدیل کرده است. اما متاسفانه فیلم‌نامه‌ی این سریال نتوانسته آنطور که باید به شخصیت‌ها و داستانش عمق بدهد. فیلم‌نامه‌ی سریال See دارای یک هسته‌ی داستانی قدرتمند و گیرا نبوده و برای هر فصلش نیز داستانی جداگانه و جذاب در نظر نگرفته است. به همین دلیل شخصیت‌های سریال مدام در موقعیت‌های تکراری قرار گرفته و اکثراً تک‌بُعدی می‌باشند. چیزی که باعث می‌شود مخاطب نتواند به درستی با شخصیت‌ها ارتباط برقرار کند.

اپیزود آغازین فصل سوم با صحنه‌ی نبرد میان تریوانتی و گنایت شروع شده که ۲۶۵ روز پس از نبرد گرین‌هیل گپ (نبرد میان تریوانتی و پایا که در آخر با پیروزی پایا همراه بود) اتفاق می‌افتد. جایی که بنظر می‌رسد سپاه تریوانتی در نبود فرمانده‌اش (ایدو واس) با مشکلی اساسی روبرو می‌باشد. اما با آمدن ستوان ترومادا (از یاران نزدیک ایدو) همه‌چیز به نفع سپاه تریوانتی تغییر کرده (در فصل قبل دیدیم که ترومادا با کمک آلومن پسر بزرگ جرلامارل به مواد منفجره دسترسی پیدا کرد) و آنها سپاه گنایت را نابود می‌کنند. اکنون ترومادا به دنبال انتقام ایدو واس بوده و می‌خواهد بابا واس و تمام عزیزانش را بکشد. مسلماً در ادامه ترومادا با در دست داشتن مواد منفجره دشمنی بزرگ و خطرناک برای پایا خواهد بود. این یعنی باید بار دیگر به تماشای جنگ میان پایا و تریوانتی بنشینیم که در صورت وقوع به احتمال زیاد در همین اوایل فصل خواهد بود.

سیبث صاحب فرزندی پسر می‌شود که آن را به یاد پدرشان وولفی نامگذاری می‌کند! از طرفی کوفون علاقه‌ای به فرزند ناخواسته‌اش نشان نمی‌دهد و در اینباره احساساتی ضدونقیض دارد. هانیوا به دنبال تغییر ذهنیت اشتباه جامعه درباره‌ی بینایان می‌باشد که خودش را به خطر می‌اندازد و می‌بینیم که هنوز هم عده زیادی از مردم بینایان را فرزند شیطان می‌دانند. ماگرا باید برای برقراری صلح با تریوانتی‌ها سیبث را به آنها تحویل دهد که با توجه به پیشینه‌ی او به نظر تصمیم ساده‌ای می‌آید. اما از آنجا که ماگرا بی‌ثبات‌ترین شخصیت در این سریال می‌باشد، این تصمیم ساده را نیز چالش برانگیز می‌کند.

بگذارید نگاهی به سیر تحولی ماگرا در سریال داشته باشیم. او در فصل اول نقش مادری فداکار و دلسوز که تنها به فکر حفظ جان فرزاندنش بود را برعهده داشت. سپس در فصل دوم در مدت کوتاهی به یک ملکه قدرتمند و جنگجو تبدیل شد و به فکر نجات مردمان پایا افتاد و دیگر بیخیال خانواده و فرزندانش شد! حال نیز میخواهد با نجات سیبث دیوانه باز هم مردمان پایا را در خطر جنگی قرار دهد که احتمال پیروزیشان در نبود بابا واس بسیار کم می‌باشد. هرچند که باوجود نقشه‌ی انتقام ترومادا تسلیم کردن سیبث بی‌فایده نشان می‌دهد، اما این موضوع چیزی از بی‌ثباتیه شخصیت ماگرا کم نمی‌کند.

بابا واس به بالای کوه و به دور از اجتماع رفته و خودش را مقصر ماجراهایی که پشت سر گذاشتند و همچنین مرگ ایدو میداند. بولاین برای برگرداندن او به سراغش می‌آید، غافل از اینکه جاسوسان ترومادا در تعقیب او بوده و ترومادا را به باباواس می‌رسانند‌. در صحنه‌ پایانی این قسمت دیدیم که ترومادا بابا را تهدید می‌کند که پس از کشتن او به سراغ خانواده‌اش خواهد رفت. پس در ادامه (با توجه به اینکه قطعاً بابا واس زنده خواهد بود) باید منتظر بازگشت بابا واس برای محافظت از خانواده‌اش باشیم. بنظر می‌رسد فصل سوم سریال See تفاوت چندانی با دو فصل قبلی آن نداشته باشد. البته باید امیدوار باشیم که “استیون نایت” و گروه سازندگان سریال برای پایان‌بندی داستانشان کمی غافلگیری و هیجان برایمان تدارک دیده باشند. زیرا تا اینجای کار داستان آن به دلیل قابل‌پیش‌بینی بودن از هیجان کافی برخوردار نبوده است.

بررسی سریال بینایی فصل سوم قسمت دوم

بررسی سریال See فصل سوم

(از: امین علیرضائی)

قسمت دوم دقیقا بعد از اتفاقات قسمت قبلی دنبال می‌شود، بابا واس طبق چیزی که پیش بینی می‌شد زنده و سرحال است و به جز زخمی سطحی برایش مشکلی پیش نیامده است اما به نظر می‌رسد بو لاین تکه تکه شده است. (شایدم زنده باشه و یه گوشه‌ای پرت شده باشه ولی زنده بودنش اصلا با عقل جور در نمیاد!) بابا واس خوب می‌داند که خانواده‌اش در خطر جدی قرار دارد پس باید خیلی زود خطر این سلاح جدید را به گوش ماگرا برساند. او این انفجار را گاد تاندر (خدای رعد) خطاب می‌کند چراکه فقط صدای آن را شنیده است، صدایی که مانند یک رعد و برق مهیب می‌ماند. خوبی یکی دو قسمت اول فصل سوم See در این است که سازندگان غافلگیری‌های کوچکی در دل آن جا داده‌اند اما مسلما شخصیت‌های بی‌ثبات و بسیار سطحی بزرگترین لطمه را به سریال وارد کرده است. هانیوا و کوفون هنوز بعد از دو فصل جایگاهی نزد مخاطب ندارند و بود و نبودشان و اصلا داستان‌های مرتبط به آنها اهمیتی ندارد. ماگرا نیز که هر فصل و هر قسمت با فکر متفاوتی ظاهر می‌شود! سیبث هم همان ژس‌های ناخوشایند همیشگی‌اش را می‌گیرد! تاماچی جون را نمی‌توان درک کرد چراکه ثبات فکری‌ای ندارد! فقط این وسط بابا واس پدرِ دوست داشتنیِ سریال می‌ماند که می‌توان کمی از حس خشم و دردی که در وجودش است لذت برد…

اینکه در این قسمت می‌فهمیم بچه کوفون و سیبث نابیناست کمی دلمان را خنک می‌کند! سیبث برای بدست آوردن یک فرزند بینا کوفون را فریفت و حتی جان پاریس را هم گرفت تا بچه‌اش زنده بماند، اما اکنون می‌فهمیم که به آرزویش نرسیده و یک فرزند کور نصیبش شده است، طبیعت غیرقابل پیش بینی است و این ثابت می‌کند که همیشه دنیا آنطور که فکر می‌کنیم پیش نمی‌رود. ماگرا در این قسمت بیشتر نشان می‌دهد که اصلا ثبات شخصیتی ندارد! چون به شکل ناگهانی و بدون دلیل اینبار تصمیم می‌گیرد که سیبث را تحویل تریوانتی‌ها دهد تا صلح را برقرار کند! از اول معلوم نشد چرا باید از تحویل سیبث سرباز زند و حالا هم علت تغییر ناگهانی تصمیمش نامشخص است! (چون از اول باید تحویل می‌داد اصلا فکر و تردید لازم نبود!)

بعد از ورود به پایا، بابا واس تمام تلاشش را می‌کند که به ماگرا بفهماند که صلح تریوانتی‌ها ساختگی و نقشه است و آنها با سلاحی مرگبار قصد نابودی پایا را دارند. ماگرا حرف‌های بابا واس را جدی نمی‌گیرد و به خاطر حمله بابا واس به فرستاده تریوانتی‌ها او را در خانه محبوس می‌کند. در آخر وقتی که باباواس متوجه مرگ پاریس توسط سیبث می‌شود به سمت اتاق او یورش می‌آورد ولی سیبث در اتاق نیست و از آنجا فرار کرده است! (نابیناها از کجا محل دقیق اتاق‌ها رو متوجه میشن!؟)

قسمت دوم چند نکته مهم دارد، یکی اینکه بابا واس به پیش خانواده‌اش باز می‌گردد که این می‌تواند سریال را جذاب‌تر کند. دومی آزاد شدن سیبث است که کمی اتفاقات پیش رو عجیب و غریب خواهد کرد چراکه او یک دیوانه‌ی مطلق است! سوم اینکه دشمنی تریوانتی‌ها با فرار سیبث علنی می‌شود و این مسلما باعث بروز جنگ خواهد شد و البته اینکه در این قسمت متوجه شدیم که فرزند سیبث نابیناست نیز نکته مهمی است چراکه اگر روزی خود او متوجه این موضوع شود جنون ذاتی او می‌تواند دنیا را به نابودی بکشاند… (همانطور که کانزوا و مردمانش توسط او ویران و غرق شد)

بررسی سریال بینایی فصل سوم قسمت سوم

بررسی سریال بینایی فصل سوم قسمت سوم

(از: وحید یعقوبی)

در پایان قسمت قبلی دیدیم که بابا واس پس از با خبر شدن از مرگ پاریس به دست سیبث به قصد گرفتن جان او به سراغش رفت. اما سیبث به طریقی موفق به فرار شده بود که در ادامه معلوم گردید که او با کمک کوفون مخفی شده است. با توجه به آنچه در این قسمت مشاهده کردیم، گویا کوفون هنوز هم نسبت به سیبث احساساتی دارد. اینطور بنظر می‌رسد که دلیل عصبانیت شدید کوفون سوءاستفاده‌ی سیبث از او برای صاحب فرزندی بینا شدن می‌باشد. اما همچنان نمی‌تواند ببیند به او و فرزندشان آسیبی برسد و به قول و قرارهایشان پایبند می‌باشد! (همچون قولی که برای دروغ نگفتن به همدیگه داده بودند که البته این قول و قرارها برای سیبث کاملاً بی‌ارزش بوده و او تنها به فکر خودش و میراثش می‌باشد) جادوگریاب‌های شورشی که هیچگونه مخالفتی را در مقابل اعمالشان (سوزاندن بینایان) نمی‌بینند. اکنون نفوذ بیشتری در میان عوام مردم پیدا کردند، چیزی که اینبار باعث سوءقصد به جان کوفون می‌شود.کوفون جان سالم بدر می‌برد، اما ملکه ماگرا از این قضیه بسیار خشمگین می‌باشد، برای اولین بار با قاطعیت تصمیم می‌گیرد که جادوگریاب‌های شورشی را دستگیر و اعدام کند. اما این نیز خیالی باطل بوده و در ادامه می‌بینیم که او با تهدیدی پوشالی آنها را آزاد می‌کند. اکنون آنها تهدید جدی‌تری برای پنسا محسوب می‌شوند، زیرا بخوبی دریافتند که با ملکه‌ای ضعیف و ترسو روبرو هستند.

شورای مثلث (شورایی که تریوانتیز را اداره می‌کند) با وجود اصرار ارتش برای حمله به پایا هنوز هم نیازی به لغو قرار صلح نمی‌بیند. آنها همچنان منتظر بازگشت سفیرشان به همراه ملکه دیوانه سیبث هستند. عملی که میتوانست زودتر از اینها اتفاق بیفتد اما با تعلل بیجا به گره‌ای کور تبدیل شد. با آمدن ورن به پنسا صحت حرفهای بابا واس مشخص شده و تهدید سلاح جدید و مرگبار تریوانتیس برای ماگرا مسلم می‌گردد. سپس با توجه به اطلاعاتی که ورن در اختیارشان قرار می‌دهد و با توجه به کشته شدن آلومن، بهترین راه را در نجات فرزندان جرولامل از دست ترومادا برای جلوگیری از ساخت مجدد آنها و نابود ساختن مواد منفجره با کمک آنها می‌بینند.

در آخر این قسمت دیدیم سیبث که با کمک کوفون پنهان شده بود، هنوز هم دست از افکار متوهمانه‌اش برنداشته و قصد دارد با کمک خدمتکارش از پنسا فرار کند. اما درست زمانی که می‌خواهد پسرش را برداشته و بگریزد، بابا واس و کوفون سر می‌رسند و کوفون به او می‌گوید که فرزندشان نابینا می‌باشد. خدمتکار سیبث کوفون را زخمی کرده و بابا واس او را می‌کشد و در این میان سیبث بازهم به شکل عجیبی از قصر در می‌رود! البته بدون بچه زیرا دیگر نیازی به او ندارد.

در فصل سوم سریال “See” اتفاقات داستان با سرعت و هیجان بیشتری در جریان می‌باشد که می‌توان آن را نکته‌ای مثبت برای این سریال در نظر گرفت. اما هنوز هم خبری از داستانی قوی و منسجم در پشت صحنه‌های اکشن و هیجانی سریال نمی‌باشد. هرچند اینکه بابا واس تصمیم گرفته با عده‌ کمی برای نابود کردن بمب‌های تریوانتیس راهی شود خبر خوبی می‌باشد. زیرا نوید این را می‌دهد که شاهد صحنه‌های نبرد جذابتری (با توجه تبحر بابا واس در جنگ‌های تن به تن) نسبت به یک جنگ برگ میان دو ارتش نابینا باشیم.

بررسی سریال بینایی فصل سوم قسمت چهارم

بررسی سریال بینایی فصل سوم قسمت چهارم

(از: امین)

سریال بینایی در دو فصل اول نشان داد که نمی‌خواهد از خِیرِ شخصیت‌های اصلی‌اش بگذرد، شاید شخصیتی که از همان ابتدا دعا دعا می‌کردیم از سریال برود و ما را کمتر با جنون ذاتی‌اش آزار دهد سیبث یا ملکه کین‌ بود! در این قسمت بعد از اتفاقات انتهایی قسمت سوم او را در حال فرار می‌بینیم. اگر واقعا این بخش‌های سریال را نادیده بگیرید چیزی را از دست نمی‌دهید و چه بسا ممکن است سریال بیشتر برایتان جذاب شود! در هر صورت سیبث با مالیدن سرگین اسب به خود با مخفی کردن بویش از شهر می‌گریزد. بعد هم در جنگل با خوردن حشرات به شکل چندش‌آوری شکمش را سیر می‌کند! در لابه‌لای برگ‌ها مخفی می‌شود تا گرگ‌ها او را ندردند و در آخر به شکل معجزه‌آسایی در پشت آبشار با گرفتن به موقع سر یک مارِ مرگبار زنده می‌ماند! بعضی وقت‌ها یادمان می‌رود او کور است ولی توانایی‌هایش حتی از انسان‌های بینا نیز بیشتر است! (چون بلاخره باید به هر قیمتی زنده بماند!) در هر صورت او زنده می‌ماند و به پیش جادوگریاب‌ها (ویچ‌فایندرها) می‌رود تا با آنها متحد شده و برعلیه خواهرش اقداماتی را انجام دهد.

بابا واس به همراه هانیوا و کوفون و همینطور ورن و چارلوت به سمت محل ساخت بمب‌های مرگبار ترومادا می‌روند. آنها در بین راه رنجر را نیز با خود همراه می‌کنند. در این قسمت بیشتر با شخصیت رنجر آشنا می‌شویم. او با باباواس بزرگ شده و یکبار در موقع فرار از تریوانتی‌ها به او کمک کرده و به همین دلیل به زندان افتاده است. در زندان، ترومادا بر روی او آزمایشات مختلفی انجام داده تا شاید بتواند قدرت بینایی او را بازگرداند و علت تنفر رنجر از ترومادا همین موضوع است. جلوتر نبرد بابا واس و افرادش با سربازان ترومادا را شاهد هستیم. نکته‌ای که این نبردها (و در کل تمام نبردهای سریال) را عجیب می‌کند این است که واقعا چطور افراد نابینا در لحظه تشخیص می‌دهند فردی که در حال مبارزه با آن هستند خودی است یا دشمن؟ این یکی از عجایب نبردهای این سریال محسوب می‌شود که نباید زیاد به آن توجه کرد!

لرد هارلان به همراه فرستاده‌ی تریوانتی‌ها یعنی تروور به سمت این شهر در حرکت است تا شورش احتمالی‌ِ ترومادا را با شورای مثلث در میان بگذارد. اما جلوتر متوجه می‌شوید در حقیقت تمام این‌ها یک بازی است و تروور به همراه یکی از اعضای شورا یعنی نولا با ترومادا هم دست است و با انفجار شورای مثلث به نوعی آنها قدرت تریوانتیس را در دست می‌گیرند. حال هارلان باید بین پایا و ماگرا و ماندن با این شورشی‌ها یکی را برگزیند. به نظر نمی‌رسد او خیانتکار باشد و همراهی او با شورشی‌ها یک نقشه است که جلوتر متوجه ماهیت اصلی آن خواهیم شد.

ماگرا کین که از خطر ترومادا و سلاح مرگبار آن آگاه شده تمام بزرگان پایا را جمع می‌کند تا از آنها برای مقابله با تریوانتیس‌ها کمک بخواهد و حتی از تاماچی جون نیز می‌خواهد که از ویچ‌فایندرها درخواست کند که به آنها ملحق شوند. (مشخص نیست که آیا بزرگان حرف او را جدی بگیرند یا خیر چراکه تردید در چهره همه آنها دیده می‌شود) ماگرا ملکه کارآمدی که خیال می‌کردیم نیست و بزرگترین نقطه ضعف او کوتاه آمدن چندین باره‌اش در برابر خواهر مجنونش محسوب می‌شود. این موضوع با ملحق شدن ویچ‌فایندرها به سیبث بحرانی‌تر می‌شود و آینده داستان را غیرقابل پیش‌بینی‌تر از قبل می‌کند که می‌تواند برای سریال نکته‌ی مثبتی به شمار آید.

بررسی سریال بینایی فصل سوم قسمت پنجم

بررسی سریال بینایی فصل سوم قسمت پنجم

(از: وحید یعقوبی)

قسمت پنجم از فصل سوم سریال “See” با سخنرانی سیبث برای جادوگریاب‌های شورشی آغاز می‌شود و می‌بینیم که سیبث اگرچه روانی سالم ندارد، اما در بحث رهبری و سیاست از خواهرش ماگرا بسیار تواناتر می‌باشد. او ابتدا با عذرخواهی و اظهار ندامت آنها را نرم می‌کند، سپس با استفاده از نقطه ضعفشان که همان تعصب بیجا به خداوند شعله‌ها بوده آنها را فریب می‌دهد و در آخر با تهدید مجبور به اطاعتشان می‌کند. پس در نقشه‌ی او نمی‌توان ایرادی پیدا کرد، هرچند که باید به عقل این جادوگریاب‌های شورشی شک نمود. زیرا سیبث تمام زندگی آنها را نابود کرده و خانواده‌هایشان را به قتل رساند و اکنون باز هم گول حرف‌های مضحک او را می‌خورند و احتمالاً این افراد نه تنها کور بلکه کودن نیز می‌باشند!

در ادامه به خانه روشنگری می‌رویم، جایی که بابا واس و گروهش توسط ارتش ترومادا محاصره شده‌اند. همچون اکثر درگیری‌ها و نبردهای این سریال، اتفاقات و مبارزات این قسمت نیز کاملاً قابل پیش‌بینی بود. بابا واس و همراهانش گروه بزرگی از سربازان تریوانتیس را از بین برده و در این میان ترومادا به راحتی بمب‌ها را برداشته و فرار می‌کند! هارلن نیز همانطور که میشد حدس زد قصد همکاری با تریوانتیس‌ها را نداشت و پس از خیانت به آنها خیلی راحت تروور را کشت! همانطور که قبلاً گفتیم یکی از بزرگترین ایرادهای این سریال شخصیت‌پردازی سطحی و ضعیف فیلم‌نامه آن می‌باشد. چیزی که در صحنه‌ی کشته شدن تروور به دست هارلن بخوبی مشاهده می‌شود. سریال “See” در ایستگاه پایانی خودش قرار دارد و هنوز نتوانسته کاری کند که حذف شخصیت‌هایش برروی بیننده تاثیر بگذارد. درواقع تا به اینجای کار حذف هیچکدام از شخصیت‌های سریال باعث خلق صحنه‌ای ماندگار یا حداقل کمی تاثیرگذار نشده است.

بررسی سریال بینایی فصل سوم قسمت پنجم

اما از این موضوع که بگذریم به این می‌رسیم که چرا بابا واس و گروهش که دارای افراد بینای زیادی می‌باشد، بجای تعقیب گروه تضعیف شده‌ی ترومادا و تمام کردن کار آنها ترجیح می‌دهند که به پنسا برگشته و برای جنگ آماده شوند. (در حال بیشتر لشکر آنها را قبلا کشته‌اند!) آنهم وقتیکه آنها فرصت این را داشتند که تهدید بمب‌ها را در مکانی دور از پنسا از بین ببرند. هرچند به نظر بابا واس کارهای مهمتری دارد و آن آتش زدن خانه روشنگری می‌باشد!؟ چه نیازی بود که او این خانه و کتابخانه‌اش را به آتش بکشد، درحالیکه قصد دارد با خطری مقابله کند که افراد همین خانه و دانش آنها برایشان بوجود آورده است. دانشی که میتواند در آینده نیز تهدید خطرهای اینچنینی را خنثی کند. هرچند خوشبختانه در پایان این قسمت شوا به هانیوا می‌گوید که خانه‌های دیگری نیز با این امکانات وجود دارند. چیزی که اگرچه حرکت احمقانه بابا واس را توجیح نمی‌کند، اما پایان قابل پیش‌بینی سریال را برایمان توصیف می‌کند. بطورکلی سریال “See” تا اینجای کار نشان داده که سازندگان آن پایان هیجان‌انگیز و قابل تحسینی را برایمان تدارک ندیده‌اند.

بررسی سریال بینایی فصل سوم قسمت ششم

بررسی سریال بینایی فصل سوم قسمت ششم

(از: امین علیرضائی)

سیبثِ آزاد با همراهی تورمادا مسلما برای دو قسمت پایانی سریال خبر خوشحال کننده‌تری نسبت به سیبث اسیر و در بند است. چراکه حداقل خیالمان راحت است که تا دو قسمت دیگر او و شورشیان تریوانتی شکست می‌خورند و همه چیز به خوبی و خوشی به پایان می‌رسد و بمب‌های او و تورمادا هم هیچ کاری از پیش نخواهند برد! (احتمالا بابا واس یک تنه نصف لشکرشان را می‌کشد و این وسط یا او یا یکی از فرزندانش کشته می‌شوند تا پایان را احساسی کنند! البته رنجر برای گرفتن انتقام حتما تورمادا می‌کشد و در آخر سیبثِ هم توسط ماگرا کشته می‌شود!) پیش بینی اینکه در دو قسمت پایانی سریال چه اتفاقی پیش می‌آید آسان‌ترین کار ممکن است چراکه ماگرا کین اکنون شمشیر معروفش Whistle sword یا شمشیر سوت زن را برداشته و می‌خواهد اشتباهات احمقانه‌اش را به یکباره جبران کند! و چه کسی می‌تواند جلوی جنگجوی بزرگی چون او را بگیرد! واقعا از سریالی که ثبات فکری در شخصیت‌هایش وجود ندارد چه انتظاری دارید!؟ یک قسمت به نظر می‌رسد او یک ملکه باهوش است و قسمت دیگر متوجه می‌شویم که نه تنها باهوش بلکه یک ابله به تمام معناست و البته در قسمت بعدی می‌فهمیم که او یک جنگجوی خبره است!

 جادوگریاب‌های شورشی که سطح جدیدی از کور بودن را نشان می‌دهند و دوباره و با تمام اتفاقات گذشته با سیبثِ مجنون همراهی می‌کنند و در آخر می‌بینیم که رهبرشان به راحتی توسط سیبث به باورنکردنی‌ترین شکلِ ممکنه کشته می‌شود! یعنی تمام اتفاقات مسخره این فصل تا به اینجا برای این پیش آمده که تورمادای مجنون را به شخصیت احمق‌تر از خودش سیبث برساند! بقیه مسائل کشک و پوچ و مسخره و فقط برای پر کردن زمان سریال به کار رفته‌اند! این نشان از این دارد که سازندگان آمده‌اند که فقط سریال را به هر قیمتی که شده به پایان برسانند و اصلا برای شعور مخاطب‌شان ارزشی قائل نیستند!

در این قسمت فقط با یک وجه خوب از دنیای See آشنا می‌شویم، با انسان‌هایی که در عین کوری از گوشت انسان تغذیه می‌کنند. ایده‌ی جذابی که خیلی بد ساخته شده است. چراکه میشد صحنه‌های نبرد آنها غافلگیر‌کننده‌تر و مخوف‌تر ساخته میشد، ناسلامتی آنها کورهای انسان‌خوار هستند و میشد که استرس و ترس بیشتری به سکانس‌های این قسمت از سریال بخشید. اما دریغ از یک نوآوری و ایده جدید در این سکانس‌ها و در انتها فقط یک شخصیت فرعیِ دیگر بدون هیچ احساسی از سریال حذف می‌شود. حال فکر کنید هانیوا یا کوفون در این سکانس به جای هارلان کشته می‌شدند واقعا فرقی در حس شما ایجاد می‌کرد؟ این نشان از این دارد که سریال به فاصله دو قسمت مانده به انتهایش هنوز نتوانسته شخصیت‌های جذابی بوجود بیاورد. امیدوارم حداقل دو قسمت باقی مانده از سریال بتواند یک خاطره‌ی هر چند کوچک برای بینندگانی که سه فصل از این سریال را دنبال کردند ایجاد کند…

بررسی سریال بینایی فصل سوم قسمت هفتم

بررسی سریال بینایی فصل سوم قسمت هفتم

(از: وحید یعقوبی)

در ابتدای قسمت هفتم سریال “See” دیدیم که کوفونِ بینا حتی با داشتن اسب هم نتوانست از دست سپاهیان کور دشمن بگریزد و دستگیر شد! آنها او را نزد سیبث و ترومادا آوردند، جایی که لشگریان دیوانه و بیگانه با بمب‌هایشان شهر پنسا را نشانه گرفته‌اند. بمب‌ها یکی پس از دیگری برروی پنسا فرود می‌آیند و در همین حین بابا واس و همراهانش نیز وارد شهر می‌شوند. اما نگران نباشید هیچ‌کدام از این بمب‌ها و ترکش‌هایشان قرار نیست به شخصیت‌های اصلی داستان صدمه‌ای بزنند! حالا تصور کنید در این گیر و واگیر جنگ قراره به آغاز آشنایی ماگرا و بابا واس برگردیم! چیزی که در آخر نیز دلیل مشخص و بخصوصی برای آن در این قسمت پیدا نخواهید کرد. سیبث جلوی ترومادا را می‌گیرد تا بمب‌های بیشتری را بر روی پنسا نریزد، زیرا او می‌داند با نابودی پنسا و مردمانش دیگر جایی یا فردی را ندارد که به آن حکومت کند. او کوفون را با پیغامی نزد ماگرا میفرستد و آن پیام اینست که ماگرا باید برای نجات پنسا و خانواده‌اش به تنهایی نزد سیبث رفته و مقامش را به او برگرداند. اما کلیدی که هارلن به هانیوا داده بود تا برای مادرش بیاورد، آنها را به یک نقشه‌ از راه‌های مخفی در شهر پنسا که به خارج از دیوارهای شهر راه دارد، می‌رساند. آنها تصمیم می‌گیرند که از این راه برای رساندن مردمانشان به آلتونا استفاده کرده و در آنجا برای روبرو شدن با دشمن آماده شوند.

” تاماکتی جون: می‌دونی چرا ما گاومیش و گوزن رو می‌خوریم، ولی خرس نه؟
زیرا وقتی میوفتی دنبال گاومیش و گوزن فرار می‌کنن
اینطوری آسیب‌پذیر میشن
اما اگر به یه خرس حمله کنی، اون هم بهت حمله میکنه
قانون کلی میگه اونایی که فرار می‌کنن، خورده میشن”

ماگرا که قبلاً حاضر بود همه‌چیزش را برای دفاع و آرامش مردمان پنسا در معرض خطر قرار دهد به بابا واس می‌گوید که پس از خروج از پنسا به همراه فرزندانشان به کوه‌ها فرار کنند! این گفتگو بار دیگر به ما ثابت می‌کند که ماگرا بی‌ثبات‌ترین و ضعیف‌ترین شخصیت سریال بوده و تمام ژست‌های قدرتمندانه‌اش را برایمان پوچ می‌سازد. زیباترین دیالوگ این قسمت را تاماکتی جون خطاب به ماگرا می‌گوید (دیالوگی که در بالا نوشته شد). ماگرا در تمامی تفکراتش به دنبال آسان‌ترین راه‌حل و بطورکلی فرار از مسئولیت بوده و هیچگاه تصمیماتش را منطقی و قاطعانه نگرفته است. حتی پیروزی قبلی آنها در مقابل تریوانتیس نیز با شجاعت و نقشه‌های بابا واس امکان‌پذیر شد. در نتیجه ماگرا در تنها چالش مهمش پس از رسیدن به قدرت تا به اینجای کار شکست خورده است. اکنون باید دید که او برای آخرین بار قادر خواهد بود با تصمیمی درست خانواده و مردمانش بگیرد یا خیر؟

در جناح دیگر نیز سیبث فاز خدایی برداشته و احتمالاً حاضر نخواهد بود پیروزی‌ و سرزمینش را با فرد دیگری شریک شود. ترومادا نیز از این موضوع بخوبی آگاه بوده و بعید بنظر می‌رسد که گول دلربایی‌های سیبث دیوانه را بخورد. این عدم اعتماد در میان رهبران دشمن می‌تواند کلید پیروزی پایا در مقابل آنها شود. در پایان این قسمت درحالیکه مردمان پنسا از طریق راه مخفی از شهر خارج می‌شوند، بابا واس تصمیم می‌گیرد که به تنهایی شانسش را برای کشتن سیبث امتحان کند (البته رنجر نیز با او می‌ماند) چیزی که درواقع یک حرکت احمقانه و خطرناک محسوب می‌شود، اما با توجه به آنچه در این سریال مشاهده کردیم این اقدام او کاملاً قابل پیش‌بینی بود. پس بدین ترتیب باید منتظر باشیم تا ببینیم که سازندگان سریال “See” در قسمت پایانی این مجموعه چه سرانجامی را برای شخصیت‌ها و داستان‌شان در نظر گرفته‌اند…

بررسی سریال بینایی فصل سوم قسمت هشتم

بررسی سریال بینایی فصل سوم قسمت هشتم

(از: امین علیرضائی)

قسمت هشتم سریال See با نفوذ باباواس و رنجر به کمپ شورشیان تریوانتی‌ و جادوگریاب‌ها برای کشتن سیبث آغاز می‌شود. در همین حین ماگرا به همراه تاماکتی جون و دیگر مردم پایا در حال فرار از مسیر مخفی زیر شهر دیده می‌شود. به گفته تاماکی جون فرصت دفاع از پایا و حمله به دشمن از دست رفته و آنها بهتر است به جای نجات باباواس به فکر نجات جان مردم باشند. (هرچند حرفش در ادامه سریال به شدت احمقانه به نظر می‌رسد!) لحظات حمله غافلگیرکننده باباواس و رنجر که با صدای مردم پایا به شکل زیبایی ترکیب شده است لحظات هیجان انگیز و خاصی را در دقایق ابتدایی سریال رقم می‌زند. سیبث خیلی زود به وسیله یکی از نیروهای حساس به صدا متوجه می‌شود که شهر تخلیه شده و مردم در حال فرار از طریق زیرزمین هستند. او پس از شنیدن این موضوع دیوانه‌وار دستور بمباران شهر را صادر می‌کند. با بمباران شهر تونل‌ها ریزش می‌کند و مسیر پیش روی مردم برای فرار بسته می‌شود و مقداری سنگ روی کوفون می‌افتد و با این حال او سالم می‌ماند! ماگرا که راه پیشی ندارد به یکباره تصمیمش برای فرار را عوض می‌‌کند و تصمیم می‌گیرد که به دشمن حمله‌ کند! چیزی که تاماکتی جون از همان ابتدا به او گفته بود و این موضوع بار دیگر ثابت می‌کند که ماگرا یکی از احمقانه‌ترین شخصیت‌های این سریال است! باباواس و رنجر در کمپ دشمن شناسایی می‌شوند و افراد ترومادا برای متوقف کردن آن دو در تلاش هستند.

سرآغاز اتفاقات قابل پیش‌بینی، ملاقات دو خواهر باهم است. صحبت‌های این دو شخصیت به خاطر رفتار احمقانه ماگرا و جنون ذاتی سیبث بار احساسی برای مخاطب به همراه ندارد! بعد از پایان صحبت‌های آنها یک لحظه قابل پیش بینی دیگر در سریال اتفاق می‌افتد و بلاخره ماگرا با ضربه‌ای در گلوی سیبث او را از پای در می‌آورد. همانطور که در قسمت هشتم نیز ذکر شد مرگ سیبث کاملا در قسمت نهایی قابل پیش بنی بود و ماگرا نیز باید او را می‌کشت تا پازل احساسی را برای مخاطب تکمیل کند اما مشکل اینجاست که انقدر داستانِ جفنگ گویی‌های ملکه‌ی دیوانه کش پیدا کرده بود که حتی مرگش هم باعث ایجاد هیچگونه حسی درون مخاطب نشد!

بررسی سریال بینایی فصل سوم قسمت هشتم

ادامه نبردهای این قسمت نیز قابل پیش بینی بود. در این قسمت حدس بعدیمان نیز درست از آب در می‌آید و ترومادا توسط رنجر کشته می‌شود. یعنی سریال به شکل کاملا مشخص و قابل پیش بینی داستان و جهان سازی نصفه و نیمه‌اش را به همان شکلی که خیلی‌ها پیش بینی می‌کردند به پایان می‌رساند. باباواس که از نارنجک دست ساز ترومادا جان سالم به در می‌برد (منطقی نباید سریال را دید!) به سمت دشمنان باقی‌مانده تریوانتی‌‌‌ حمله‌ور می‌شود تا کار مابقی آنها را نیز با انفجار بمب‌های دشمن به پایان برساند و باز همانطور که پیش بینی می‌شد او در راه نجات همسر و فرزندانش جانش را فدا می‌کند. باباواس خودش را فدا می‌کند تا راه را برای ادامه زندگی مسالمت آمیز نابینایان در کنار بینایان محیا سازد.

اما هنوز هم خرافه پرستی عده‌ای که بینا بودن را جرم و گناه می‌دانند نمی‌گذارد این جانفشانی به یک صلح پایدار بدل شود. هانیوا از رفتار نابیناها خسته شده و به دنبال یک تغییر بزرگ است اما کوفون که از مرام و راه پدرش پیروی می‌کند می‌خواهد خود بخشی از پایا و انسان‌های نابینا باشد. این خواهر و برادر دیدگاه‌های متفاوتی نسبت به زندگی دارند. پس هرکدام در انتهای سریال به سمت راه خود می‌روند. هانیوا به دنبال گسترش زندگی مستقل انسان‌های بینا راهی سفر می‌شود و به جمعی از انسان‌های بینا که در شهر پنهان شده‌اند می‌پیوندد. اما کوفون که خود را یکی از همین مردم نابینا می‌داند قصد دارد قدرت بینایی‌اش را از بین ببرد تا بتواند بیشتر پسرش و البته مردم نابینای پایا را درک کند تا بتواند در آینده به یک شاه عادل برای آنها مبدل شود. پس همانطور که پدرش جانش را در راه ایجاد صلح داد او نیز می‌خواهد چشمانش را در این راه بگذارد…

امتیاز سایت ساعت هفت

امتیاز سریال See فصل آخر

متوسط

پایان سریال با اینکه عجله‌ای و بسیار قابل پیش بینی بود اما در کل یک حس رضایت کلی را برایتان ایجاد می‌کند. با این حال داستان سریال قدرت ادامه پیدا کردن نداشت، چراکه تنها به یک شخصیت اصلی به نام باباواس وابسته بود که با مرگ او نیز هیچ لذتی در دیدن ادامه داستان برای مخاطب وجود نداشت. پس بهترین کار برای سازندگان به اتمام رساندن هرچه سریعتر سریال بود که به خوبی اتفاق افتاد. در کل باید گفت در هنگام دیدن سریال See نباید توقع زیادی نسبت به داستان و اتفاقاتش داشته باشید با این حال اگر بتوانید با شخصیت‌های تهی سریال کنار بیایید و اکشن‌های اغراق آمیزش را بپذیرید، می‌توانید از دیدنش لذت ببرید!

امیدواریم از بررسی سریال See فصل سوم لذت برده باشید تا بعد… 

آخرین مطالب به روز شده

آخرین مقالات اختصاصی

اشتراک در
اطلاع از
guest
16 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محسن
محسن

قوم جاهل همون نابیناها بودن که از بصیرت پیدا کردن فراری بودن ،باید پیامبر بینایی بیاد و اونها رو از ویروس جهالت نجات بده

Amir
Amir

در کل سریال عادی بود در اون حدی نبود ک مثلا تعصبی نظر داده بشه روش باباواس شخصیت خیلی سنگینی داشت تو سریال یعنی تقریبا میشه گفت خیلیا ب خاطر کاراکتر و شخصیت سامورایی مانند 😅 باباواس میدیدن ک اونم با مرگش دیگ حسی ندارن برا فصل های دیگ اش
بررسی شمام دقیق و بی نقص بود دمتون گرم

امین علیرضائی
پاسخ به  Amir

ممنون از نظرتون امیر جان

Noura
Noura

تنها چیز قابل تحسین این سریال گریم و طراحی لباسشون بود. و این سوال مسخره توو هر مبارزه پیش میاد که چطور می‌فهمن کسی که دارن شمشیرو فرو می‌کنن توو حلقش واقعا دشمنه؟ الکی وقت‌تون رو برای این سریال حروم نکنین.

RRM
RRM

خسته نباشید و ممنون از تحلیل و وقتی که صرف کردین سریال از نظر ایده بسیار جذاب و عالی بود و کاملا باهاتون موافقم که یجورایی ایده رو حروم کردن و نتونستن طوری که باید به مرحله ی اجرا در بیارن شخصیت پردازی هم که انگار تمرکز فقط روی باباواس بود و تمام شما وقتی سریال مردگان متحرک رو ببینید هر شخصیتی که از سریال جذف میشه یه ضربه ی شدیدی به مخاطب وارد کرده و باعث میشه لحضه هایی رو به قول خودمون دپرس شه
چیزی که تو این سریال ندیدیم یه نکته هم بگم صادقانه چیزی که بالا نوشتین خوب بود اما نمیشه بهش گفت تحلیل یا حداقل نمیشه گفت تحلیل کامل خودمم نمیتونم همچین کاری کنم ولی تحلیل و نقد و بررسی زیاد میخونم از دوستان و وارد شاخه های زیادی میشن و از زاویه های مختلفی میشه سریال رو دید انواع روانشناسی که بشه به درک سریال کمک کرد تا بعضی فرهنگ های غالب ولی خیلی خیلی ممنون که وقت گذاشتین

امین علیرضائی
پاسخ به  RRM

سلام داداش ممنون از نظرت
حق با شماست این متن اصلا تحلیل نیست یه بررسیِ ژورنالیستیِ سادست و فکر نکنم این سریال در حد یه تحلیل عمیق باشه
ممنون از نظرت و دمت گرم کامنت گذاشتی برامون

Scorpion
Scorpion

از اولش این سریال رو دنبال کردم و خیلی دوسش داشتم چون موضوع جدید و جالبی داشت و شخصیت خانواده دوست و قدرتمند باباواس خیلی چشمگیر بود..
ولی با دیدن قسمت اخر فصل سوم حالم از این همه تناقض و عجله و ضعف ساختش بهم خورد و دیگه کلا نمیبینم حتی بیاد فصل های بعدیش..😑

Pooria
Pooria

الان این تحلیل و بررسی بود؟!😂
آدم وقتی توی کافه میخواد اسپویل کنه جذاب‌تر می‌تونه جمله بندی کنه…بماند که هیچ نکته خاصی هم گفته‌ها نداشت
سریال رو دوست نداشتین و منصفانه هم چیزی ننوشتید ولی حداقل کاش بلد بودید نوشتن رو…

امین علیرضائی
پاسخ به  Pooria

ممنون از نظرت البته نوع نگارش فرق داره مطالب دیگه‌ی ما رو هم بخونید امیدوارم خوشتون بیاد. سعی می‌کنیم بهتر بشیم در حد خودمون!
ولی قبول کن به خاطر اینکه برضد نظرت نوشتیم مغرضانه نظر دادی.
خیلی خوشحال میشم فقط یه پاراگراف با نثر زیبات برامون ارسال کنی قول میدم کل این مطلب رو پاک کنم و اونو به جاش بزارم!
موفق باشی

محمد
محمد

چرا چرت میگی صحنه های اکشن و کشتن دشمن ها یکی از بهترین چیزای سریال بود که با تمامی سریال های دیگه فرق داشت و خیلی خلاقانه بود و داستان سریال قشنگ بودش آخرشم خیلی خوب تموم شد و خودشون دلیلی برای ادامه نمیدیدن واسه همون منجر به مرگ باباواس شد ولی اگه بخوان یه اسپین اف بسازن میتونن با شخصیتای دیگه کارو دربیارن و لطفاااا وقتی از این چیزا سر درنمیاری لطفاااااا اظهار نظر نکن و مردم رو به اشتباه ننداز

امین علیرضائی
پاسخ به  محمد

لطفا توهین نکنید
اگر از سریالی خوشتون اومده خوش به حالتون و می‌تونید نظرتون آزادانه بگید و ما هم منتشرش می‌کنیم
ما تک تک قسمت‌ها رو بررسی کردیم و مشکلات سریال رو از دید خودمون گفتیم اگر با تمام این مشکلات سریال برای شما دوست داشتنی هست خوب این نظر شماست دلیلی نداره همه مثل شما فکر کنن و خوشحالیم که از سریال لذت بردید. مطمئن باشید دنیای این سریال به قدری سطحیه که هیچ اسپین آفی براش نخواهد آمد!
قبل از اینکه به دیگران توهین کنید یکم فکر کنید و مطلبی که منتشر شده (که واقعا خیلی براش وقت گذاشتیم) رو کامل بخونید
موفق باشید

حمید
حمید

سید بهترین فیلم کم …شعر بگو

امین علیرضائی
پاسخ به  حمید

فیلم نیست داداش سریاله! فرق دارن این دوتا باهم.
مسلما بهترینم نیست به هیچ عنوان
کلا نقد و بررسی همینه
اگر می‌خواستی نظر خودتو بخونی تو ذهنت باید میگشتی
هرکس به اندازه تجربه (تعداد فیلما و سریال‌های خوبی که دیده) و سن و سالش و هزارتا فاکتور دیگه نظر میده
نظر شما هم محترم ولی از طرز صحبت کردنتون معلومه فقط اومدید یه حرفی زده باشید.
موفق باشید.

سیاوش
سیاوش

عزیز منتقد حمید درست گفت فیلم. مدیر جان تصور شما از فیلم غلط هست. سریالها هم زیر مجموعه فیلم میباشد. ما فیلم سینمایی داریم-فیلم سریالی داریم-فیلم کوتاه-فیلم تلویزیونی …. به همه اینها فیلم میگویند. برای اطلاعات بیشتر:
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85

سیاوش
سیاوش

البته طرز نظردادن آقا حمید را تایید نمیکنم

سی
سی

سلام ممنون بابت مطلب عالی