بررسی Demon Slayer فصل سوم (تا قسمت هشتم)
انیمهی شیطانکش اقتباسی از مانگایی به همین نام است، اولین شماره مانگا در تاریخ ۱۵ فوریه ۲۰۱۶ منتشر شد، که در نهایت ۲۳ نسخه از آن تهیه شد. این مانگا در سبک فانتزی سیاه (Dark Fantasy) توسط Koyoharu Gotouge خلق و توسط انتشارات Shueisha در ژاپن منتشر شده است. اولین اپیزود انیمهای براساس این مانگا در تاریخ ۱۶ آپریل ۲۰۱۹ منتشر شد و نویسندگی این انیمه را Ufotable برعهده داشت که تهیهکننده آن نیز بود. این انیمه در دو فصل اول توانست نظرات بسیار مثبتی را به خود جلب کند و به تازگی فصل سوم این انیمه به طور هفتگی در حال پخش است که در این مطلب اختصاصی از ساعت هفت به بررسی قسمتی آن پرداختهایم.
مطالب مشابه:
بررسی انیمه Demon Slayer فصل دوم
بررسی انیمه سینمایی Demon Slayer: Mugen Train
بررسی فصل اول انیمه سریالی Demon Slayer /دیوکُش
نقد و بررسی انیمه Demon Slayer فصل سوم / قسمت اول: Someone’s Dream
داستان شیطان کش (Demon Slayer) در فصل سوم از جبههی شیاطین آغاز میشود، جایی که عمارت بیانتها یا Infinite Castle را میبینیم و در این قصر تمام شیاطین رتبهی بالا برای ملاقات با ارباب موزان احضار شدهاند. آکازا را از سینمایی قطار بینهایت بیاد داریم و اولین چهرهای که در قصر بیانتها با آن روبرو میشویم، متعلق به اوست، سپس ماههای بالاتر را میبینیم، گیوکو (Gyokko)، هانتینگو (Hantengu)، دوما (Doma) و کوکوشیبو (Kokushibo) که هر یک دارای تمایلات و لحنها و خلقیات متفاوت هستند. موزان آنها را سرزنش میکند که چرا در این مدت طولانی که به سبب او عمر یافتهاند نتوانستهاند از مخفیگاه اوبویاشیکیها (Ubuyashiki) با خبر شوند و او را بکشند. حال برای اولینبار در یک صد سال اخیر یک شیطان رتبهی بالا توسط اعضای اوبویاشیکی کشته شدهاند و موزان احساس میکند که به او توهین شده و حقیر گشته است. بعد از مواخذهی آنها، گیوکو اعلام میکند به اطلاعاتی مفید دست یافته است، بدین ترتیب او و هانتینگو به ماموریت اعزام میشوند.
در جبههی مخالف، وضعیت تانجیرو از همه بدتر است و مدت زیادی را در کما سپری کرده است، اما در آخر به هوش میآید و متوجه میشود زنیتسو به ماموریتی فردی اعزام شده است. اینوسکه نیز کاملاً سرحال و غبراق است و بعد از مدتی او نیز به ماموریت فرستاده میشود. بعد از گذشت چند روز که تانجیرو سرپا میشود، بنابر توصیه اطرافیان به دهکدهی آهنگران فرستاده میرود تا با آهنگرش Hotaru ملاقات کند و سعی کند او را متقاعد کند که برایش شمشیری جدید بسازد. در آنجا او با Mitsuri Kanruji هاشیرای عشق روبرو میشود. در همین قسمت نیز دوباره با Genya روبرو میشویم، اک برادر کوچک هاشیرای باد Sanemi است اما چرا اینقدر بدخلق و بددهن است؟ و همینطور که Mitsuri بیان میکند رابطهاش با برادرش نیز اصلاً خوب نیست.
در قسمت اول Demon Slayer فصل سوم، وقتی صحنهی شکستن شیشههای آزمایشگاهی را دیدم، به تمام کارمندان Ufotable دست مریزاد گفتم، کیفیت و طراحی این سکانس که در مانگا بسیار ضعیف کار شده بود، زیرِ دستان طراحان Ufotable با قدرت هرچه تمامتر به تصویر کشیده شده و کاراکتر موزان به لطف این هنرمندان پلیدتر و خبیثتر شده است. همچنین صحنههای جذاب و خندهدار Mitsuri و آنطور که نزوکو به او دل میبندد و مانند بُت او را میپرستد، در مانگا بسیار سطحی طراحی شده بودند ولی در انیمه طراحان این سکانس را مورد توجه قرار داده و آن را جذابتر و در عین حال خندهدارتر به تصویر کشیدهاند. در کل چیزی که بیشتر توجه مرا در قسمت اول به خود معطوف کرد قیاس انیمه با مانگا بود و اینکه Ufotable کاری کرده که جزء برای فهمیدن آخر این قصه، رفتن به سراغ مانگا ارزش دیگری نداشته باشد.
نقد و بررسی انیمه Demon Slayer فصل سوم / قسمت دوم: Yoriichi نوع صفر
در این قسمت با Muichiro روبرو میشویم، هاشیرای دیگری که در این دهکده با یک پسر بچه که مانند دیگر آهنگران نقاب به صورت دارد، بگو مگو میکند. بحث سر این است که Muichiro دربارهی عروسک Yoriichi شنیده است که برای تمرین شمشیرزنی طراحی شده و چندین حرکت ویژه را میتواند انجام دهد، پس میخواهد با عروسک مبارزه کند ولی از آنجا که پسرک آهنگر به نام کوتسو چیزی از نحوهی عملکرد آن نمیداند و پدرش نیز دیگر زنده نیست، اگر چنانچه به عروسک آسیب وارد شود، نمیتواند آن را تعمیر کند، از دادن کلید راهاندازی عروسک به Muichiro سرباز میزند. در نهایت Muichiro کلید را بدست آورده و یک دست عروسک را نیز قطع میکند.
جدای از شباهت گوشوارههای عروسک که دقیقاً مشابه گوشوارههای تانجیروست، این عروسک رازهای بیشتری نیز در خود پنهان کرده است. تقریباً ۷۵ درصد از این قسمت به تمرینات بسیار سخت Kotetsu (همان پسر بچهی آهنگر که صاحب این عروسک است) برای تانجیرو میپردازد. کوتسو که از دست Muichiro به شدت عصبانی است، عروسک را دوباره راه میاندازد و از تانجیرو میخواهد که با آن تمرین کند تا آنقدر قوی شود که Muichiro را ادب کند. البته در کنار این موضوع این نکته را هم مدنظر قرار دهید که کوتسو تنها در ازای زدن عروسک به تانجیرو آب و غذا میدهد. تانجیرو که سه روز است با عروسک کلنجار میرود و نمیتواند حتی یک خراش به آن بیاندازد، در روز سوم از شدت گرسنگی و بیآبی برای لحظاتی به دیار باقی میشتابد و از پل صراط هم عبور میکند! ولی دوباره به دنیای زندهها بر میگردد. این قسمت نیز مانند قسمت قبل شما را با مهربانی، خوشقلبی و پاکدلی تانجیرو آشنا میکند. جملهی تانجیرو خطاب به Muichiro که میگوید با کمک به دیگران به خودت کمک کردی (همان کارما مثبت یا ثواب کار نیک و اجر آن در دنیا) بر دل Muichiro چنان تاثیر عمیقی میگذارد که او را در قسمت بعد نیز تحت تاثیر قرار میدهد.
نقد و بررسی انیمه Demon Slayer فصل سوم / قسمت سوم: شمشیری متعلق به ۳۰۰ سال پیش
بعد از آنکه در قسمت قبل تانجیرو توانست سر عروسک را بشکند، او و کوتسو متوجه شدند که شمشیری در داخل عروسک پنهان شده است که متعلق به ۳۰۰ سال پیش است. اما شمشیر کامل زنگزده و غیرقابل استفاده است، اینجاست که سر و کلهی Haganezuka آهنگری که برای تانجیرو شمشیر میساخت پیدا میشود، او برای اینکه بتواند برای تانجیرو سلاحی قوی بسازد، تمام مدت مشغول بدنسازی بوده و اکنون با شمایلی آرنولدوار به صحنه وارد میشود! او شمشیر ۳۰۰ ساله را برای ترمیم میبرد و به تانجیرو شمشیری میدهد تا فعلاً به طور موقت از آن استفاده کند. روز بعد او دوباره تلاش میکند تا با Genya صمیمی شود ولی انگار قلب این پسر از سنگ است، البته تانجیرو متوجه میشود دندان Genya که قبلتر در قسمت اول افتاده بود، به کل ترمیم شده است.
با پیدا شدن سرکلهی Gyokko و Hantengo، دو شیطان رتبه بالا، قضیه رنگ و بوی جدی به خود میگیرد. هانتنگو اما مستقیم به سراغ تانجیرو و نزوکو و Muichiro میرود و آنها با قطع کردن سرش به خیال آنکه کارش را تمام کردهاند، غافلگیر میشوند. هانتنگو از بدن و سر قطع شدهاش، دو موجود مجزا از هم را میرویاند. یکی از آنها Muichiro را به دوردست پرت میکند، در واقع هرچه قدر او را قطعه قطعه کنیم، شیاطین بیشتری از اعضای قطع شدهی بدنش میرویانیم (مانند عملکرد ستارهی دریایی که از بازوی قطع شدهاش یکی دیگر عیناً مشابه بوجود میآید). جالب اینجاست که هر کدام از این شیاطین که از تقسیم شدن بوجود آمدهاند نیز حرکات منحصر به فردی دارند. در همین حین Genya برای مبارزه سر میرسد و با سلاح شاتگاناش سر یکی از شیاطین را قطع میکند ولی باز یکی دیگر میروید. Muichiro که با نهایت سرعت دارد به سمت تانجیرو و Genya میدود، در جنگل متوجه میشود یک هیولای ماهیمانند به کوتسو حمله کرده است. او که میخواهد بیخیال پسر بچه شود، یاد حرف تانجیرو میافتد که در قسمت قبل گفته بود، با کمک به دیگران به خودت کمک کردی و در نتیجه به سراغ هیولای ماهیشکل میرود و کوتسو را نجات میدهد.
قسمت سوم خیلی زود ما را در فصل به سراغ نبردهای تماشایی Demon Slayer برد و نوید یک فصل تماماً اکشن یا به قول خودمان بزن بزن در ادامه میدهد. به نظر میرسد در ادامه داستان به جاهای جذابتر و پر مخاطرهتری برسد…
نقد و بررسی انیمه Demon Slayer فصل سوم / قسمت چهارم
در قسمت چهارم Demon Slayer انتظار یک نبرد انیمهای باشکوه را داشتم، خیلی خوب میدانم که تازه قسمت چهارم است و نباید خیلی انتظار نبرد آنچنانی در همین ابتدای فصل سوم را داشت ولی خُب تقصیر کمپانی Ufotable هست که ما را با نبردهای خارقالعادهاش بد عادت کرده است. با شروع قسمت چهارم شاهد هستیم موئیچیرو به یاد حرفهای تانجیرو افتاده و به کمک پسرک آهنگر قسمت قبل میرود و هیولای ماهی شکل را نابود میکند، پسرک میگوید Haganezuka در خطر است زیرا شیاطین به کلبهی او که مشغول ترمیم شمشیر ۳۰۰ ساله است حمله کردهاند، بنابراین موئیچیرو به جای رفتن به سمت تانجیرو و گِنیا به سمت کلبهی آهنگر میرود تا به داد او برسد.
مشکل من با قسمت چهارم زمانی آغاز میشود که شاهد نبرد تانجیرو با شیطان بالدار بودم و شیطان بالدار جز اوج گرفتن و پایین آمدن با چنگالهایش جهت ضربه زدن به شانهها و کتف تانجیرو حرکت دیگری بلد نبود و وقتی میخواست از فریادهای Stunning خودش استفاده کند جز یک مورد تانجیرو همه را جاخالی میداد. اینکه شیطان به سبب داشتن بال برتری بسیار فاحشی با تانجیرو داشت و به جای یک نبرد خلاقانهتر Ufotable به همان تاکتیک نویسندهی مانگا اکتفا کرد، این موضوع مرا از این سکانس نااُمید کرد و خوشبختانه که نبرد این دو هم تنها چند دقیقه بیشتر دوام نیاورد و تانجیرو با یک ورود باشکوه به مبارزهی نزوکو و گنیا با دو شیطان دیگر، مزهی نچسب آن سکانس را شُست و برد. پایان قسمت چهارم هم که میشود گفت غافلگیری خوبی داشت. در چند ثانیه انتهایی این قسمت نیز نشان دادن هاشیرای عشق و اینکه به سرعت میدود تا خود را به مهلکه برساند، نوید قسمت پنجمی جذاب را میدهد… فعلا بیشتر از این نمیتوان در مورد انیمه صحبت کرد چراکه تازه اتفاقات در حال شکلگیری است.
نقد و بررسی قسمت پنجم Demon Slayer – شمشیرِ سرخِ سوزان
در قسمت پنجم شاهد هستیم که موئچیرو به دنبال Kozo رفته و او را از چنگال یک هیولای ماهیشکل نجات میدهد. اما طراحان و نویسندگان Ufotable انگار یادشان رفته نقطه ضعف ماهیهای هیولایی نه سر ماهی که کوزهی روی پشت آنهاست. موئیچیرو در قسمت قبل سر ماهی را مثل یک قصاب برید و ماهی نُمرد، ولی بعد با زدن کوزه توانست ماهی را شکست دهد. اما در این قسمت بیدرنگ سر ماهی را قطع کرد و هیولا نیز به خاکستر بدل شد. این حواسپرتی و یا نادیدهانگاری چیزی نیست که از Ufotable انتظار داشته باشیم. در ادامه با ورود Mitsuri به روستا، دوباره شاهد همین موضوع هستیم و Mitsuri به راحتی و بدون اینکه بداند با چه هیولایی طرف است، ماهیها را قلع و قمع میکند، البته بخاطر ماهیت کاتانای Mitsuri که از تیغهای انعطافپذیر ساخته شده و طول تیغهاش بسیار بلند و ارتجاعی است، میشود این موضوع را درک و تا حدودی توجیه کرد. کارگردان دوباره به موئیچیرو برمیگردد که Gyokko منتظر اوست تا او را هلاک کند. این هیولا که به هنر علاقهی زیادی دارد، از موئیچیرو و همراهانش میخواهد که دقایقی را تامل کرده و به اثر هنری جدیدش نگاه کنند!. او با کمال شوق و اشتیاق اثر هنریاش را شرح میدهد که شامل تکههای بدن و سر به هم چسبیده شده از آهنگرانی است که کشته است. درست هنگامی که او از آوانگارد بودن هنرش و اینکه با تکان دادن کاتاناهای روی اثر میشود با آن تعامل کرد (که با تکان کاتانا، آهنگران بخت برگشته به زجه میافتند) و میافزاید که جای این اثر در موزه است، موئیچیرو از کوره در میرود و سعی میکند گردن او را بزند که Gyokko از کوزهای به کوزهی دیگر میجهد. حال موییچیرو باید راز Gyokko را بفهمد، ولی بخاطر نجات دو آهنگر دیگر خود را سپر بلای آنها میکند و مسموم میشود و در نهایت Gyokko نیز او را در نوعی قفس آبی اسیر میکند.
در طرف دیگر ماجرا تانجیرو بر دوش نزوکو بهوش میآید و کمی طول میکشد بیاد بیاورد که چه اتفاقی افتاده. نزوکو زودتر از او به هوش آمده و با بغل کردن او از مهلکه فرار میکند. کاری به اینکه چرا هیولاها به نزوکو اجازه دادند که فرار کند، در حالی که در قسمت قبل کاملاً از هوش رفته بود، ندارم، به هر حال نزوکو توانسته خودش و برادرش را نجات دهد. به دنبال آنها یکی از هیولاها که بادبزن بزرگی دارد با تکان شدید آن باعث فروریختن کل ساختمان میشود. نزوکو زیر آوار میماند و تانجیرو میخواهد به نبرد سه شیطان دیگر برود که نزوکو تیغهی شمشیرش با دو دست میگیرد. نزوکو با استفاده هنر خون شیطانی خود تیغهی برادرش را تبدیل به Red Bright Sword یا شمشیر سرخ سوزان میکند. وقتی هیولاها متوجه او میشوند از تیغهی او شوکه شده، یکی از آنها که Sekido نام دارد خاطراتی از موزان را بیاد میآورد که زمانی با یک هاشیرا که تیغهاش مثل کاتانای تاتجیرو سرخ بود جنگیده و نزدیک بود که سرش را از دست بدهد. همین خاطره را تانجیرو به نحوی دیگر بیاد میآورد و متوجه قابلیت Red Bright Sword میشود. او از تکنیک هینوکامی کاگورا استفاده میکند و مانند تیری که از چلهی کمان رها میشود، هر سه هیولا را همزمان سر میزند. بعد از آن بیاد میآورد که هیولاها چهارتا بودند پس احتمالاً حربهاش موفقیتآمیز نبوده که میبیند Genya نیز توانسته به موقع آن یکی هیولا را بکشد. اما صورت گنیا شبیه آدمیزاد نیست نکند او نیز هیولا شده یا کلا مانند نزوکو یک هیولاست؟!
بررسی کوتاه پنج قسمت ابتدایی
تا اینجای کار و در این پنج قسمت دو نکتهی جذاب سریال یکی عمارت بیانتهای موزان بود و آن انیمیشن بسیار جذاب از موزان که شیشههای آزمایشگاهی را میشکند و دیگری کاراکتر بسیار دلربای Mitsuri که جذابیت خاصی به فصل سوم خصوصاً قسمتهای اول و پنجم بخشیده است. اما مبارزات اصلاً آن چیزی که فکر میکردم نبودند و نماهای بسته از کاراکترها در مبارزه از هیجان آنها بسیار کاسته است. سوتی آنها در مورد موئیچیرو و نحوه کشتن هیولای ماهی نیز قابل قبول نبود ولی هنوز هم میشود به قسمتهای آتی دل بست و منتظر ماند زیرا این قصه هنوز ادامه دارد و هنوز بسیاری دیگر از کاراکترها وارد داستان نشدهاند…
قسمت ششم – مگر نمیخواستی یک هاشیرا شوی؟
در قسمت ششم متوجه میشویم که هیولاها حتی با اینکه همزمان هلاک میشوند و سرشان قطع میشود ولی دوباره سرپا میشوند. تانجیرو با توجه به حس بویایی قویاش در مییابد که هیولای پنجمی نیز باید وجود داشته باشد. در این زمان نبرد به اوج رسیده و سعی میکند به مخاطب استرس وارد کند. با گذشتهی دردناک گنیا آشنا میشویم و میفهمیم که گنیا تلاش بسیاری میکند تا تبدیل به هاشیرا شود تا توسط برادرش Sanemi تحویل گرفته شود. تانجیرو و گنیا سعی میکنند هیولای پنجم که همان Hantengu است ولی در ابعادی بسیار کوچک را به کمک هم پیدا کنند. همکاری این دو و بگومگوهایشان جذاب از آب درآمده و اینکه چرا گنیا چهرهای مشابه هیولاها دارد نیز جزو نکات ثبت این کاراکتر است که باعث میشود مخاطب پیگیر داستان و گذشتهی دردناکش شود. در جایی دیگر از داستان موئیچیرو را میبینیم که تلاش میکند راز کوزهی آبی را بفهمد تا خود را آزاد کند. اما بیشتر از آن مبارزهی گنیا و تانجیروست که تمام توجه مخاطب را در این قسمت به خود جلب میکند. این مبارزه اما در قسمت ششم تمام نمیشود و باید منتظر قسمت بعد باشیم.
در این قسمت تانجیرو با مهربانی و تلاش مستمر خود به گنیا ثابت میکند که دارای قلب بزرگی است و جسارت تبدیل شدن به یک هاشیرای قدرتمند را دارد. همین موضوع از عصبانیت ابتدایی او نسبت به تانجیرو میکاهد و این دو کاراکتر را بیش از پیش به هم نزدیک میکند. قسمت ششم به خوبی داستان تلخ زندگی شخصیت گنیا را بازگو میکند و باعث میشود بیشتر با او ارتباط برقرار کرده و با او احساس همدردی کنیم و خیلی زودتر از آنچه انتظار داشتیم با این کاراکتر جدید همراه شویم. این موضوع باعث میشود صحنههای احساسی و جذاب قسمتهای بعدی این فصل برای مخاطب پر معنیتر و عمیقتر شوند. (میتوان پیش بینی کرد از این سکانسها زیاد در این فصل ببینیم.) بخشهای بعد از تیتراژ فصل سوم در حقیقت مزهی داستان و قسمت طنز این فصل محسوب میشوند و لبخند را روی لبانتان میکارند. مخصوصا این قسمت که تانجیرو میخواهد به گنیا ثابت کند که دوستان صمیمی هستند (چون با هم آبتنی کردهاند) اما گنیا به کل منکر این قضیه است اما هیچ جوره تانجیرو ببا پس نمیکشد و او را دوست صمیمیاش خطاب میکند!!
قسمت هفتم – دشمن بدطینت
تانجیرو درست لحظهای که چیزی نمانده سر Hantengu را قطع کند، شعلههایِ سرخِ تیغهیِ شمشیرش فروکش میکنند. بلافاصله بعد از آن توسط یک هیولای جدید مورد حمله قرار میگیرد. گِنیا در مییابد که این هیولای جدید از ترکیب چهار نفر قبلی ایجاد شده است و نهایت Blood Demon Art هانتگوست. هیولا از هانتگو محافظت میکند و همزمان دربرابر گنیا و تانجیرو نیز میایستد. این شیطان بدطینت، گنیا و تانجیرو را بخاطر آنکه به یک هیولایی که ترسیده و بیدفاعست حمله کردهاند، مورد بازخواست قرار میدهد. نوع قضاوت شیطان جدید و دیالوگهایش تنها کاملاً او را از قبلیها (چهار مورد قبلی) متمایز میکند، که قابل توجه است. در ادامه به موئیچیرو بر میگردیم که همچنان درون کوزهی آبی اسیر است. در این بخش از قسمت هفتم میفهمیم که Hotaru سخت در حال صیقل دادن شمشیر ۳۰۰ ساله است. Gyokko وارد کلبه میشود و از آنجا که موئیچیرو درون کوزه ی آبی اسیر است و بعلاوه مسموم نیز شده است، Gyokko مرگ او را حتمی میبیند، پس بیخیالش میشود تا ببیند درون کلبه چه میگذرد. آنطور که Hotaru شمشیر را صیقل میدهد، تعجب Gyokko را برمیانگیزد. گیوکو چندین زخم به او میزند ولی Hotaru اصلاً و ابداً توجهی نمیکند (این حملات را فاقد اهمیت میداند). همین تمرکز فوقالعاده اعصاب گیوکو را به هم میریزد. موئیچیرو نیز در حال تسلیم شدن است که دوباره صورت تانجیرو را میبیند که به او یادآور میشود نباید تسلیم شود، شاید کسی به دادش خواهد رسید. کوتتسو از راه رسیده و سعی میکند با ضربات خنجر کوزه را بشکند که موفق نمیشود. کوتتسو متوجه هیولاهای ماهی مانند نمیشود و آنها زخم عمیقی به او وارد میکنند، در لحظات آخر کوتتسو حبابهای هوا را به داخل کوزهی آب رها میکند و موئیچیرو با دریافت اکسیژن ترتیب یک حمله را میدهد و در نهایت موفق میشود کوزه را بشکند. در اینجا او به یاد حرفهای تانجیرو در مورد خوبی به دیگران میافتد و متوجه میشود که حتی کوچکترین خوبیهای ما باعث انجام بیشتر اعمال نیک شده و خوبی را گسترش میدهد. موئیچیرو بیاد میآورد که چشمان تانجیرو دقیقاً شبیه چشمان پدرش است.
قسمت هفتم نوید یک نبرد خونین با آخرین هیولای Hantengu را میدهد و امیدوارم این فصل بتواند در نهایت یک نبرد هیجانانگیز و خونین برای ما فراهم کند. یکی از مشکلات جدی این فصل جدای از آنها که در قسمت قبل نقدم بیان کردم، نبود زنیتسو و اینوسکه در جریان داستان است و جای خالی این دو بزرگوار به شدت در انیمه احساس میشود.
قسمت هشتم – [معنای] مو در موئیچیرو
با رها کردن خود از کوزهی آب، موئیچیرو دردها و زخمها و مسمویت را احساس میکند، در حالی که هیولاهای ماهی مانند در برابر چنگال تیز میکنند. مرگ در یک قدمی اوست و هیچ کور سوی امیدی برای او وجود ندارد، همچون جرقهای کوتاه، تمام زندگیاش از جلوی چشمانش عبور میکند. او فرزند یک هیزمشکن است، زندگیای دشوار و طاقتفرسا، در حالی که مادرش در بستر بیماری است و با مرگ دستوپنجه نرم میکند، پدر برای پیدا کردن گیاه دارویی به دل کوهستان در هوایی طوفانی میزند ولی زنده برنمیگردد و مادرش نیز میمیرد.
برادر دوقلویش را بیاد میآورد، برعکس او یوئیچیرو به شدت بدخلق، منفیگرا و سرد نسبت به موئیچیروست. Amane همسر کاگایه (ابویاشیکی) به دیدن آنها آمده و به آنها میگوید که این دو برادر از نسل شمشیرزنان هستند و از آنها دعوت میکند که به هاشیراها بپیوندند و در برابر شیاطین از مردم دفاع کنند. اما یوئیچیرو او را بیرون میکند و به موییچیرو که از او میخواهد به آنها بپیوندد، سخت پرخاش میکند. او حتی واژهی مو در موئیچیرو را “بیعرضه” معنا میکند. در شبی گرم در تابستان سروکلهی یک شیطان پیدا میشود. موئیچیرو که ماتش برده و خشکش زده است نمیتواند حرکتی انجام دهد. یوئیچیرو خود را سپر بلای برادر کرده و قبل از آنکه شیطان موییچیرو را بِدَرَد، خود را فدای او میکند و یک دستش را از دست میدهد. موئیچیرو در نهایت با دیدن برادر نیمه جانش از خود بیخود شده و بیاد نمیآورد که چگونه ولی شیطان را از بین میبرد. وقتی به پیش برادرش بر میگردد، او را در بستر مرگ میبیند که زیر لب از بودا میخواهد او را بخاطر پرخاشگریاش نسبت به موئیچیرو مورد بازخواست قرار دهد و برادرش را حفظ کند. این خاطرات باعث میشوند که نشانههایی رو گونهی موئیچیرو نمایان شوند و در مییابیم که مو به معنای ابدیت است. در حالی که موئیچیرو دیگر هیچ دردی حس نمیکند، کوتتسو را نجات میدهد و به سراغ گیوکو میرود.
در این قسمت بیشتر با موئیچیرو و دردهای درونی و قصه تلخ زندگیاش آشنا میشویم و در مورد اینکه طرز فکر منفی چطور در ذهن نقش گرفته بیشتر آشنا میشویم که این رفتارهای قبلی موئیچیرو در این فصل را بیشتر توجیح میکند. نبرد گیوکو و موئیچیرو درامای خوبی دارد و میتواند شما را مجذوب خود کند. افکتهای تصویری این قسمت و حرکات برقآسای موییچیرو و فرمهایی که استفاده میکند، در برابر گیوکو و هنرهای خونی شیطانیاش، میتوانند شما را برای قسمت بعدی حسابی هیجانزده کنند.
(سریال همچنان ادامه دارد)