جانی و V تصمیم می‌گیرند که زندگی کسی را به خطر نیندازند و عاقبت خود را به شلیک گلوله‌ای به پایان برسانند. آنها چیزهایی از هم یاد گرفته‌اند و از کنار هم بودن لذت برده‌اند. عاقبت دوربین از روی چهره V دور می‌شود و محیط شهر را نشان می‌دهد و از دور صدای شلیک گلوله‌ای به گوش می‌رسد. این نشان می‌دهد V جان خود را گرفته است. در طول صحنه‌های پایان دوستان V برای او پیام‌هایی می‌گذارند. اکثر آنها شکه شده‌اند و از انتخاب او خوشحال نیستند…

بعد از شکست خونین یورینوبو در یک ایستگاه فضایی از خواب بیدار می‌شوید. جایی که طبق وعده‌ها جانی دیگر پیش شما نیست و به نوعی از بین رفته اما آسیب‌های جدی به بدن شما وارد شده است. چندین هفته در این آزمایشگاه فضایی به آزمایشات مختلفی روی V می‌پردازند. نتیجه این چرخه آزمایشات تکراری همیشه منفی است. آنها به V اجازه می‌دهند تا با دوستانش تماس بگیرد. آنها از شنیدن صدای او خوشحال می‌شوند اما به خاطر همکاری که با آراساکا انجام داده از او ناامید هستند. در اخبار می‌بینید که Saburo Arasaka به بدن پسرش یورینوبو رفته و انتخابهای شما نتایج عجیبی را رقم زده است! V از این آزمایشات تکراری به ستوه آمده و عصبانی شده است. یک روز Takemura برای ملاقات با او می‌آید و به شما واقعیت را می‌گوید در حقیقت Relic با اینکه از بدن V جدا شده است اما یک آسیب دائمی به او وارد کرده و او شش ماه بیشتر زنده نخواهد ماند. در اینجا دو انتخاب دارید یا اینکه ذهن خود را به صورت شبیه سازی شده وارد دستگاه Mikoshi کنید تا بعدا در شرایطی خاص به بدنی منتقل شود. یا اینکه به زمین برگردید و شش ماه آخر عمر خود را پیش دوستان و عزیزانتان باشید. این تصمیم با شماست که ذهنتان را اهدا کنید تا شاید بعدا بتوانید بیشتر عمر کنید یا برای مدت کوتاهی به زندگی روی زمین مشغول شوید… 

شما انتخاب کردید به بدن خود بازگردید و مدت زمان باقی مانده از عمرتان را روی زمین سپری کنید. با توجه به اتفاقاتی که در مراحل پایانی افتاده و کمک گروه Aldecaldos برای نفوذ به ساختمان آراساکا و کشته شدن لیدر آنها یعنی Saul دیگر راهی جلوی پای Panam و V جز رفتن از شهر نیست. شهری که جز دروغ و نفاق چیزی درون خودش ندارد و باید از آن برای همیشه خداحافظی کنند. به همراه Panam به کمپ میروید و آخرین نقشه‌ها برای فرار از شهر را بررسی می‌کنید. (اگر با جودی به عنوان شخصیت زن V ارتباط برقرار کردید و در ماموریت Nocturne Op55N1 در ابتدای ماموریت با او تماس گرفتید او را میتوانید در پشت کمپ برای آخرین بار ملاقات کنید. بعد از صحبتها نقشه نهایی را به همراه Panam و میچ بکشید و سوار Basilisk شوید به دل طوفان بزنید تا بتوانید راه رهایی را در تونل مخفی آنجا پیدا کنید و به همراه Panam از شهر فرار کنید…)

در این پایان دیدید که وقتی V متوجه شد که شش ماه بیشتر روی زمین زنده نخواهد ماند به همراه Alt وارد سایبراسیپیس شد تا جانی که میتواند در بدن V بیشتر زندگی کند ادامه حیات داشته باشد. به نوعی V جانش را فدا می‌کند تا جانی بتواند به مسیر ادامه دهد. اما بعد از بهوش آمدن در آپارتمانی ناشناس متوجه می‌شویم جانی در بدن V تغییرات زیادی به خود دیده است. او سیگار را ترک کرده و رفتارهای خشونت آمیز و تند خود را کنار گذاشته است. وقتی او به آینه نگاه می‌اندازد V را می‌بینید و به یاد کار بزرگی که در حقش کرد می‌افتد و برای همین نمی‌تواند مانند قبل رفتار کند. او از تمام دوستان و آشنایان V فاصله گرفته و زندگی خود را دارد. او وسایلش را جمع کرده و می‌خواهد برای همیشه شهر را ترک کند. در همسایگی‌ آپارتمانش پسری به نام استیو است که عاشق گیتار الکترونیک زدن است. جانی به پیش او می‌رود و از او برای یک سواری تا فروشگاه موسیقی Time Machine در شهر کمک می‌خواهد. وقتی به فروشگاه میرسند جانی از فروشنده درخواست گیتارهای خاص می‌کند و او آنها را به دفتر پشتی‌اش می‌برد و جانی یکی از بهترین گیتار الکترونیک‌های فروشگاه را انتخاب می‌کند. دوباره سوار ماشین استیو می‌شوند و به قبرستان می‌روند. در اینجا V گردنبند جکی را درون قبر V به یادگار می‌گذارد و از او برای کار بزرگی که برایش کرده تشکر می‌کند. او به بیرون از قبرستان می‌رود و آخرین صحبتها را با استیو انجام میدهد و سوار اتوبوس می‌شود. در هنگام حرکت اتوبوس، استیو از بیرون به جانی می‌گوید که گیتارش را جا گذاشته اما در اصل جانی گیتار را برای او خریده است… اتوبوس از شهر دور می‌شود و غم را در قلب جانی که چهره V را یدک می‌کشد حس می‌کنید… 

جانی تصمیم میگیرد V به زمین برگردد و برای شش ماه آخر زندگی کند. در یک پنت هوس رویایی از خواب بیدار می‌شوید. چند ماه از بازگشت V به زمین در پی حمله به ساختمان آراساکا می‌گذرد. او به آرزوی دیرینه‌اش رسیده و به یک افسانه در شهر مبدل شده است. بعد از مرگ Rogue در مراحل پایانی او به عنوان رئیس کافه Afterlife تبدیل شده و همه جایزه بگیران به نوعی زیر دست او کار می‌کنند. او از خواب بیدار می‌شود و به سمت دوش میرود اگر بسته به رابطه عاشقانه‌ای که برقرار کردید و تلفن خداحافظی که با او انجام دادید او را زیر دوش میبینید اما او ناراحت است (در غیر این صورت تنها هستید) و از حمام خارج می‌شود. V به زیر دوش می‌رود و دچار حمله به واسطه عملکرد مخرب Relic در مغزش می‌شود و خون بالا می‌آورد. خود او نیز فهمیده که فرصت چندانی به پایان ندارد و شش ماه در حال اتمام است.  V لباس می‌پوشد و به طبقه پایین می‌رود اما معشوق او از دستش ناراحت است چراکه او قضیه شش ماه و مرگ تدریجی‌اش را او پنهان کرده بود. بعد از صحبت‌هایی متوجه می‌شود معشوق قصد ترک کردن او را دارد چراکه تحمل سختی‌های قبل از مرگ V را ندارد. اما V در صدد انجام یک ماموریت نهایی بزرگ است برای همین موضوع به کافه  Afterlife می‌رود تا با مشتری صحبت کند. یک نوشیدنی آخر را با کلر بنوشید و به ملاقات مشتری بروید بعد از صحبت‌هایی در یک ایستگاه فضایی هستیم. اسلحه را بر‌می‌دارد و کلاه را به سر می‌گذارد و در پایگاه فضایی را باز می‌کند و داخل فضا می‌شود… اما او قصد انجام ماموریتی را ندارد و می‌خواهد در فضا و شرایطی قهرمانانه و در حین انجام یک ماموریت خطرناک کشته شود. پس او کلاه خود را شل می‌کند… اتمسفر از درز وارد کلاه می‌شود و شروع به خفه کردن او می‌کند و او قهرمانانه و در فضا کشته می‌شود… 

اینجا خود جانی تصمیم می‌گیرد که بهتر است خود او در بدن V زنده بماند. پس او به زمین برمی‌گردد و V را با Alt تنها می‌گذارد… او از تمام دوستان و آشنایان V فاصله گرفته و زندگی خود را دارد. او وسایلش را جمع کرده و همینطور تفنگ Rogue را نیز بر میدارد و می‌خواهد برای همیشه شهر را ترک کند. در همسایگی‌ آپارتمانش پسری به نام استیو است که عاشق گیتار الکترونیک زدن است. جانی به پیش او می‌رود و از او برای یک سواری تا فروشگاه موسیقی Time Machine در شهر کمک می‌خواهد. وقتی به فروشگاه میرسند جانی از فروشنده درخواست گیتارهای خاص می‌کند و او آنها را به دفتر پشتی‌اش می‌برد و جانی یکی از بهترین گیتار الکترونیک‌های فروشگاه را انتخاب می‌کند. دوباره سوار ماشین استیو می‌شوند و به قبرستان می‌روند. در اینجا V گردنبند جکی را درون قبر V به یادگار می‌گذارد و از او برای کار بزرگی که برایش کرده تشکر می‌کند. او تفنگ Rogue را نیز درون قبر دیگری به یادگار می‌گذارد و به او ادای دین می‌کند. او به بیرون از قبرستان می‌رود و آخرین صحبتها را با استیو انجام میدهد و سوار اتوبوس می‌شود. در هنگام حرکت اتوبوس، استیو از بیرون به جانی می‌گوید که گیتارش را جا گذاشته اما در اصل جانی گیتار را برای او خریده است… اتوبوس از شهر دور می‌شود و غم را در قلب جانی که چهره V را یدک می‌کشد، حس می‌کنید…   

این پایان با پایان قبلی تفاوت‌هایی دارد. اگر تصمیم گرفتید به زمین برگردید و برای شش ماه آخر زندگی کنید در یک پنت هوس رویایی از خواب بیدار می‌شوید. چند ماه از بازگشت V به زمین در پی حمله به ساختمان آراساکا می‌گذرد. او به آرزوی دیرینه‌اش رسیده و به یک افسانه در شهر مبدل شده است. او از خواب بیدار می‌شود و به سمت دوش میرود اگر بسته به رابطه عاشقانه‌ای که برقرار کردید و تلفن خداحافظی که با او انجام دادید او را زیر دوش میبینید اما او ناراحت است(در غیر این صورت تنها هستید) و از حمام خارج می‌شود. V به زیر دوش می‌رود و دچار حمله به واسطه عملکرد مخرب Relic در مغزش می‌شود و خون بالا می‌آورد. خود او نیز فهمیده که فرصت چندانی به پایان ندارد و شش ماه در حال اتمام است. V لباس می‌پوشد و به طبقه پایین می‌رود اما معشوق او از دستش ناراحت است چراکه او قضیه شش ماه و مرگ تدریجی‌اش را او پنهان کرده بود. بعد از صحبت‌هایی متوجه می‌شود معشوق قصد ترک کردن او را دارد چراکه تحمل سختی‌های قبل از مرگ V را ندارد. اما V در صدد انجام یک ماموریت نهایی بزرگ است برای همین موضوع به کافه Afterlife می‌رود تا با مشتری صحبت کند. یک نوشیدنی آخر را با Rogue بنوشید و به ملاقات مشتری بروید بعد از صحبت‌هایی در یک ایستگاه فضایی هستیم. اسلحه را بر‌می‌دارد و کلاه را به سر می‌گذارد و در پایگاه فضایی را باز می‌کند و داخل فضا می‌شود… اما او قصد انجام ماموریتی را ندارد و می‌خواهد در فضا و شرایطی قهرمانانه و در حین انجام یک ماموریت خطرناک کشته شود. پس او کلاه خود را شل می‌کند… اتمسفر از درز وارد کلاه می‌شود و شروع به خفه کردن او می‌کند و او قهرمانانه و در فضا کشته می‌شود… 

در این پایان دیدید که وقتی V متوجه شد که شش ماه بیشتر روی زمین زنده نخواهد ماند به همراه Alt وارد سایبراسیپیس شد تا جانی که میتواند در بدن V بیشتر زندگی کند ادامه حیات داشته باشد. به نوعی V جانش را فدا می‌کند تا جانی بتواند به مسیر ادامه دهد. اما بعد از بهوش آمدن در آپارتمانی ناشناس متوجه می‌شویم جانی در بدن V تغییرات زیادی به خود دیده است. او سیگار را ترک کرده و رفتارهای خشونت آمیز و تند خود را کنار گذاشته است. وقتی او به آینه نگاه می‌اندازد V را می‌بینید و به یاد کار بزرگی که در حقش کرد می‌افتد و برای همین نمی‌تواند مانند قبل رفتار کند. او از تمام دوستان و آشنایان V فاصله گرفته و زندگی خود را دارد. او وسایلش را جمع کرده و می‌خواهد برای همیشه شهر را ترک کند. در همسایگی‌ آپارتمانش پسری به نام استیو است که عاشق گیتار الکترونیک زدن است. جانی به پیش او می‌رود و از او برای یک سواری تا فروشگاه موسیقی Time Machine در شهر کمک می‌خواهد. وقتی به فروشگاه میرسند جانی از فروشنده درخواست گیتارهای خاص می‌کند و او آنها را به دفتر پشتی‌اش می‌برد و جانی یکی از بهترین گیتار الکترونیک‌های فروشگاه را انتخاب می‌کند. دوباره سوار ماشین استیو می‌شوند و به قبرستان می‌روند. در اینجا V گردنبند جکی را درون قبر V به یادگار می‌گذارد و از او برای کار بزرگی که برایش کرده تشکر می‌کند. او به بیرون از قبرستان می‌رود و آخرین صحبتها را با استیو انجام میدهد و سوار اتوبوس می‌شود. در هنگام حرکت اتوبوس، استیو از بیرون به جانی می‌گوید که گیتارش را جا گذاشته اما در اصل جانی گیتار را برای او خریده است… اتوبوس از شهر دور می‌شود و غم را در قلب جانی که چهره V را یدک می‌کشد حس می‌کنید…